سینمایی در مرز حقیقت و خیال
سینما گاهی نه آینه واقعیت است و نه روایتی از خیال، بلکه برزخی است میان مرگ و زندگی؛ جایی که حقیقت مانند بخار روی شیشه، محو و لرزان ظاهر میشود. «علت مرگ: نامعلوم» فیلمی است که درست در این برزخ نفس میکشد؛ روایتی که نه پاسخ میدهد و نه پاسخی طلب میکند، بلکه پرسش را مانند زخمی تازه بر ذهن مخاطب حک میکند.
سجاد خلیلزاده: سینما گاهی نه آینه واقعیت است و نه روایتی از خیال، بلکه برزخی است میان مرگ و زندگی؛ جایی که حقیقت مانند بخار روی شیشه، محو و لرزان ظاهر میشود. «علت مرگ: نامعلوم» فیلمی است که درست در این برزخ نفس میکشد؛ روایتی که نه پاسخ میدهد و نه پاسخی طلب میکند، بلکه پرسش را مانند زخمی تازه بر ذهن مخاطب حک میکند.
تماشای این فیلم شبیه قدمزدن در راهرویی تاریک است که هر دری را که میگشایی، تو را به دالانی دیگر میکشاند؛ راهی بیانتها به سوی هزارتوی معنا. فیلم نه در پی آرامش است و نه در پی رهایی، بلکه در طلب تکاندادن ذهن و قلب مخاطب است، با استفاده از میزانسنهایی سرد، روایتهایی نیمهکاره و شخصیتهایی که بیشتر شبیه سایهاند تا انسانهای گوشت و پوستدار. مرگ، همیشه آخرین امضای زندگی نیست؛ گاه خود به پرسشی بدل میشود که هرگز پاسخ روشنی ندارد. علت مرگ: نامعلوم، نهفقط عنوانی برای یک فیلم است، بلکه بهمثابه واژهای است که بر سنگ مزار حقیقت حک میشود؛ حقیقتی که میان تاریکی و روشنایی گم شده است. این فیلم، تماشاگر را به سفری میبرد که در آن نه پاسخها، بلکه ابهامها معنا میسازند.