برای چشمان تهران
سازههای تبلیغاتی، دیگر بخشی جداناپذیر از زیباییشناسی کلانشهر تهران شدهاند. بیلبوردها، استیشنبوردها، لایتباکسها و پیکرههایی که در دل خیابانها یا بر قامت پلها، بر پیشانی زیرگذرها و در کنار نقاشیهای دیواری، حالا بدل به فیگورهایی طبیعی و بدیهی شدهاند که رهگذران آنها را مانند فضای سبز که کارکردی برای زیبایی شهر دارد، قبول و باور کردهاند؛ سازههایی بزرگ و مهیب که مانند سهپایه و استندهای نقاشی در یک گالریاند، ولی در وسط شهر و میان روزمره شهروندان.
سازههای تبلیغاتی، دیگر بخشی جداناپذیر از زیباییشناسی کلانشهر تهران شدهاند. بیلبوردها، استیشنبوردها، لایتباکسها و پیکرههایی که در دل خیابانها یا بر قامت پلها، بر پیشانی زیرگذرها و در کنار نقاشیهای دیواری، حالا بدل به فیگورهایی طبیعی و بدیهی شدهاند که رهگذران آنها را مانند فضای سبز که کارکردی برای زیبایی شهر دارد، قبول و باور کردهاند؛ سازههایی بزرگ و مهیب که مانند سهپایه و استندهای نقاشی در یک گالریاند، ولی در وسط شهر و میان روزمره شهروندان.
این خوانش و نگاه به سازههای شهری، تعریف موجودیتشان را هویدا میکند؛ موجودیتی که علیالظاهر به نیت کارکرد درآمدزایی است، اما در هویت بصری شهری، نمایش لحظهای از تصویر مبهم در پسِ ذهن شهر است؛ ذهنی که قرار است سطح شعور و دریافت و میل و ساخت تقاضای شهر را در عرضه تبلیغات نمایش دهد؛ سازههایی که قرار است سطح بروز خلاقیت و خیال جمعی یک شهر را در قامت تماشای شهروندانش نمایش دهد. حال این سازهها در دست آژانسهای تبلیغاتی و به نیت کارکردی ابتداییشان، یعنی معرفی محصولات، طرحی اکران میکنند و در تنوع زمانی، مانند برچسبهایی زودگذر چشمان رهگذران را به خود میکشند و تبلیغ میکنند.