Loading...
قصه‌های نان و نمک (4)؛ وقتی «جبرئیل» در بیمارستان، معلم شد!
سرم را به دیوار تکیه داده بودم و سعی می‌کردم مغزم را از پنجره طبقه هشتم بفرستم توی باغچه. بابا خواب بود، درد بعد از عمل تعویض مفصل زانو عملاً بیهوشش کرده بود.

اخبار مرتبط

نظرات

    نظر خود را ارسال کنید

    ثبت