تناقضی میان افتخارات دیروز و بهانههای مدیریتی امروز در حوزه افزایش ظرفیت پزشکی
به گزارش خبرنگار اجتماعی خبرگزاری دانشجو، در روزهایی که دسترسی عادلانه به خدمات سلامت و جبران کمبود پزشک در مناطق محروم به یکی از مطالبات اصلی مردم و دغدغههای سیاستگذاران تبدیل شده است، اظهارات اخیر رئیس دانشگاه علوم پزشکی شهید بهشتی موجی از سوال را در میان کارشناسان و افکار عمومی برانگیخته است. محمد اسماعیل قیداری، رئیس این دانشگاه، در این اواخر مدعی شده است که با رسیدن ظرفیت پذیرش دانشجوی پزشکی به ۶۰۰ نفر، این دانشگاه با افت جدی کیفیت آموزشی و رفاهی مواجه خواهد شد. این ادعا در حالی مطرح میشود که نگاهی به تاریخچه همین دانشگاه، نه تنها امکانپذیری این ظرفیت را ثابت میکند، بلکه آن را به عنوان یک نقطه عطف و افتخار در تاریخ آموزش پزشکی کشور به ثبت رسانده است.
بازگشت به دهه طلایی آموزش پزشکی
برای درک بهتر ماجرا، باید به اواسط دهه ۶۰ بازگردیم؛ سالهایی که کشور درگیر جنگ تحمیلی بود و با کمبودهای زیرساختی و اقتصادی فراوانی دست و پنجه نرم میکرد. در همان دوران، نیاز مبرم کشور به تربیت نیروی انسانی متخصص، بهویژه پزشک، مدیران وقت نظام سلامت را به اتخاذ تصمیماتی شجاعانه و آیندهنگرانه واداشت.
اسناد موجود و آمارهای رسمی پذیرش دانشجو نشان میدهد دانشگاه علوم پزشکی شهید بهشتی در سالهای ۱۳۶۴، ۱۳۶۵، ۱۳۶۶ و ۱۳۶۷، یعنی به مدت چهار سال متوالی، ظرفیت پذیرشی نزدیک به ۶۰۰ دانشجو در رشته پزشکی داشته است. نکته شگفتانگیز اینجاست که بسیاری از پزشکان حاذق، متخصصان برجسته و مدیران ارشد فعلی نظام سلامت، محصول همان دوره و فارغالتحصیلان همان ورودیهای پرظرفیت هستند. این پزشکان که امروز سکاندار بسیاری از مسئولیتهای مهم در وزارت بهداشت، دانشگاهها و بیمارستانهای کشور هستند، گواهی زندهای بر کیفیت بالای آموزش در آن سالها، علیرغم تمام محدودیتها، هستند.
ظرفیت پذیرش دانشگاه علوم پزشکی شهید بهشتی از ۱۳۶۰ تاکنون (طبق آمار سازمان سنجش کشور)
اقدامی که روزی مهم و افتخارآمیز بود
جالب آنکه این افزایش ظرفیت در دهه ۶۰، نه تنها یک اقدام منفعلانه نبود، بلکه به عنوان یک سیاست راهبردی و یک دستاورد مهم توسط وزارت بهداشت وقت معرفی میشد. در کتاب مرجع ادغام آموزش پزشکیکه توسط فرهنگستان علوم پزشکی جمهوری اسلامی ایران به تالیف درآمده، به صراحت به این موضوع اشاره شده است: «در سال تحصیلی ۶۳ و ۶۴ اقدام مهمی که صورت گرفت افزایش پذیرش دانشجوی پزشکی توسط رئیس دانشکده پزشکی دانشگاه شهید بهشتی بود به گونهای که برای نخستین بار ۶۳۷ دانشجو برای سال اول پذیرفته شدند. این آغازی برای افزایش تعداد دانشجو در دانشکدههای دیگر گروه پزشکی و تطبیق وضع آموزش با تعداد بیشتر دانشجو بود.» این سند نشان میدهد که دانشگاه شهید بهشتی در آن زمان، پیشگام و آغازگر نهضت افزایش تربیت پزشک در کشور بوده و این اقدام را با موفقیت مدیریت کرده است. حالا برای چه چنین مخالفتی با این طرح در شرایط کنونی رخ داده است؟
آیا زیرساختها ضعیفتر شدهاند؟
ادعای ناتوانی در مدیریت پذیرش ۶۰۰ دانشجو در سال ۱۴۰۴ این سوال اساسی را به ذهن متبادر میکند که آیا زیرساختهای آموزشی، فضای فیزیکی، تعداد اعضای هیئت علمی و امکانات رفاهی دانشگاه علوم پزشکی شهید بهشتی در طول بیش از سه دهه گذشته، نهتنها رشد نکرده بلکه تضعیف نیز شده است؟
پاسخ به این سوال با نگاهی گذرا به توسعه دانشگاهها به طور کامل روشن است. طی ۳۰ سال گذشته، بودجههای کلان صرف توسعه فضاهای آموزشی، ساخت بیمارستانهای جدید، تجهیز آزمایشگاهها و جذب صدها عضو هیئت علمی جدید شده است. تعداد اعضای هیئت علمی تماموقت، دانشیاران و اساتید این دانشگاه چندین برابر شده و منابع علمی و دسترسی به اطلاعات نیز با دوران آنالوگ دهه ۶۰ قابل مقایسه نیست. با این تفاسیر، چگونه میتوان پذیرفت دانشگاهی که در اوج محدودیتهای زمان جنگ، با امکاناتی به مراتب کمتر، توانسته است با موفقیت نسلی از بهترین پزشکان کشور را با ظرفیت ۶۰۰ نفر تربیت کند، امروز با چندین برابر زیرساخت و امکانات، از مدیریت همان تعداد دانشجو اظهار ناتوانی میکند؟
زنگ خطری برای مدیریت نظام سلامت
این تناقض آشکار، صرفاً یک مسئله مدیریتی در یک دانشگاه نیست؛ میتواند نمادی از یک چالش بزرگتر در بدنه مدیریتی نظام سلامت کشور باشد. یکی از اهداف بنیادین تشکیل وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشکی در سال ۱۳۶۴، دقیقاً همین بود. ادغام آموزش و درمان برای پاسخگویی به نیازهای واقعی جامعه، که مهمترین آن تربیت پزشک کافی برای سراسر کشور بود. وزارتخانه نوپا در آن زمان، با افزایش جدی ظرفیتها، به این رسالت خود عمل کرد.
حال به نظر میرسد نوعی گسست نسلی یا تغییر در نگرش مدیریتی رخ داده است. آیا مدیرانی که امروز بر صندلی ریاست دانشگاهها و معاونتها تکیه زدهاند، از همان جنس مدیران جهادی و تحولگرای دهه ۶۰ هستند که چالشها را به فرصت تبدیل میکردند؟ یا آنطور که منتقدان میگویند، با مدیرانی مواجهایم که افق دیدشان از مدیریت یک مطب شخصی فراتر نمیرود و منافع صنفی یا حفظ وضعیت موجود را بر منافع ملی و سلامت مردم ترجیح میدهند؟
آزمون صداقت و توانمندی
اظهارات رئیس دانشگاه علوم پزشکی شهید بهشتی، خواسته یا ناخواسته، این دانشگاه و کل نظام آموزش پزشکی کشور را در برابر یک آزمون بزرگ قرار داده است. افکار عمومی و نهادهای نظارتی حق دارند بپرسند که چرا ظرفیتی که در گذشته یک افتخار و اقدام مهم تلقی میشد، امروز به عنوان یک تهدید برای کیفیت معرفی میشود. آیا مشکل واقعی کمبود زیرساخت است یا کمبود اراده، خلاقیت و شجاعت مدیریتی؟ پاسخ به این سوال، نه تنها سرنوشت پذیرش دانشجویان پزشکی را مشخص میکند، بلکه عیار و کارآمدی مدیران فعلی نظام سلامت را برای همگان آشکار خواهد ساخت.