فروپاشی خانواده یا دگردیسی جامعه
آنچه امروز به عنوان «آمار بالای طلاق» و «شیوع روابط خارج از چارچوب» قابل مشاهده است، نشانههای سطحی یک زلزله در عمق ساختارهای روانی و اجتماعی است. برای تحلیل این پدیده، باید از دوگانه سادهانگارانه خوب یا بد فراتر رفت. این تحول را باید به عنوان یک دگردیسی درک کرد، نه صرفا یک فروپاشی یا تغییر خطی.
آنچه امروز به عنوان «آمار بالای طلاق» و «شیوع روابط خارج از چارچوب» قابل مشاهده است، نشانههای سطحی یک زلزله در عمق ساختارهای روانی و اجتماعی است. برای تحلیل این پدیده، باید از دوگانه سادهانگارانه خوب یا بد فراتر رفت. این تحول را باید به عنوان یک دگردیسی درک کرد، نه صرفا یک فروپاشی یا تغییر خطی.
از دیدگاه جامعهشناختی، نهاد خانواده سنتی (هستهای، با والدین بیولوژیک) بیش از هر چیز یک ساختار کارکردی بود که نیازهای جامعه صنعتی و پیشاصنعتی را پاسخ میداد. خانواده سنتی نهادی بود برای تولید مثل و تربیت نیروی کار، انتقال دارایی و میراث (که نیاز به اطمینان از والدین بیولوژیک داشت)، تقسیم جنسیتی کار (مرد نانآور، زن خانهدار) و کنترل اجتماعی و تنظیم روابط جنسی. از نیمه دوم قرن بیستم به این سو، این الگوی سنتی با چالشهای جدی مواجه شده است. پیشرفت علم و فناوری، گسترش آموزش عالی، توسعه ارتباطات و رسانهها، حضور فعالتر زنان در عرصه عمومی و کسب استقلال مالی آنان و سیستمهای رفاهی دولتی، بسیاری از این کارکردها را غیرضروری یا تضعیف کرده است. وقتی زنان بتوانند خود درآمد داشته باشند، وقتی دولت از سالمندان مراقبت کند، وقتی تولیدمثل به یک «انتخاب» تبدیل شود، ضرورت ساختاری خانواده سنتی به شدت کاهش مییابد.