کین‌جویى فرامرز در مرگ پدر

ستاره‌شمران چنین پیشگویى کرده بودند هر آن‌ که اسفندیار رویین‌تن را از پاى درآورد، چندان نخواهد ماند و رستم که چاره‌اى مگر شکست اسفندیار نداشت وگرنه از او نامى در گیتى در جایگاه پهلوان پهلوانان به جاى نمى‌ماند،

ستاره‌شمران چنین پیشگویى کرده بودند هر آن‌ که اسفندیار رویین‌تن را از پاى درآورد، چندان نخواهد ماند و رستم که چاره‌اى مگر شکست اسفندیار نداشت وگرنه از او نامى در گیتى در جایگاه پهلوان پهلوانان به جاى نمى‌ماند، اسفندیار را از پاى درآورد و آن‌گاه پیشگویى ستاره‌شمران چهره راستین به خود گرفت و در پى مرگ رویین‌تن، برجسته‌ترین چهره در سپهر پهلوانى ایران به ناجوانمردانه‌ترین گونه‌‌ از پاى درآمد و اکنون فرامرز با چشمانى گریان و دردى جانکاه بر دل به کابلستان رفته تا پیکر پیل‌سان پدر را از چاه تاریک اندوه بیرون کشد. چون آن پیکر سترگ بیرون کشیده شد، فرامرز ابتدا خون از پیکر و چهره و ریش پدر بشست و بدن او را با مشک و گیاهان خوش‌بوى بپوشاند و همه زخم‌ها را بدوخت و‌ دو تخت آورد و تن پیلوارش را بر آن دو تخت جاى داد.

پس از آن تن رخش را برکشیدند و جاى زخم‌هاى او را نیز بشستند و تن‌پوشى براى اسب بدوختند و سپس درودگران درخت نارون بزرگى را برگزیدند و دو روز کوشیدند و تابوتى براى رستم ساختند. تن رخش را نیز بر پیلى و تابوت رستم را بر شانه‌هاى مردمان نشاندند و از کابستان به سوى زابلستان به راه افتادند.

اخبار مرتبط