سرنوشت متضاد دو خودروساز؛ آزمونی برای مدیریت دستوری در مقابل خصوصیسازی
مقایسه عملکرد دو بنگاه بزرگ تولیدی در صنعت خودرو، تصویری گویا از نتایج دو مدل مدیریتی کاملا متفاوت ارایه میدهد: تداوم سیاستهای دستوری در یکی و اعمال مدیریت خصوصی مبتنی بر اصول اقتصادی در دیگری. کارنامه عملیاتی ایرانخودرو، به عنوان نمونه موفق خصوصیسازی، گواهی بر این مدعاست؛ افزایش محسوس تیراژ تولید، کاهش قابل توجه تعهدات معوق به مشتریان، کاهش قابل توجه بدهی به قطعهسازان و تمرکز بر توسعه محصول و ارتقای کیفیت خدمات.
مقایسه عملکرد دو بنگاه بزرگ تولیدی در صنعت خودرو، تصویری گویا از نتایج دو مدل مدیریتی کاملا متفاوت ارایه میدهد: تداوم سیاستهای دستوری در یکی و اعمال مدیریت خصوصی مبتنی بر اصول اقتصادی در دیگری. کارنامه عملیاتی ایرانخودرو، به عنوان نمونه موفق خصوصیسازی، گواهی بر این مدعاست؛ افزایش محسوس تیراژ تولید، کاهش قابل توجه تعهدات معوق به مشتریان، کاهش قابل توجه بدهی به قطعهسازان و تمرکز بر توسعه محصول و ارتقای کیفیت خدمات. در مقابل، عملکرد خودروسازی که کماکان با رویکرد دولتی و دستوری اداره میشود، نشاندهنده افول چشمگیر در همان معیارهاست. این تقابل آشکارا اثبات میکند که اداره بنگاههای اقتصادی بر مبنای عوامل واقعی بازار و فاصلهگیری از سیاستزدگی، سرنوشتی کاملا متفاوت را رقم میزند.
آمارهای پنجماهه نخست امسال، این شکاف را به وضوح نشان میدهند. تولید خودروساز دولتی با کاهشی بیسابقه در هفت سال گذشته، به ۱۲۴ هزار دستگاه رسیده که ۳۰ درصد کمتر از مدت مشابه سال قبل است. برای درک بهتر این افول، کافی است اشاره شود که کمترین تولید ثبتشده برای این شرکت در شش سال گذشته، همچنان ۴۰ هزار دستگاه بیش از رقم فعلی بود. در نتیجه، سهم این خودروساز از تولید سواری کشور به ۲۳ درصد کاهش یافته، در حالی که ایرانخودرو با حفظ روند تولید سال گذشته (با اختلاف تنها حدود یک درصد) و حتی ثبت رشد ۳۰ درصدی در مردادماه، اکنون ۵۷ درصد از بازار تولید سواری را در اختیار دارد و در دو ماه متوالی، تولیدی دوبرابر رقیب دولتی خود داشته است.