از اعلامیه‌ی بالفور تا به‌رسمیت شناختن دولت فلسطین: لکه‌ی خونی 108 ساله بر دستان بریتانیا‌

به گزارش گروه بین الملل خبرگزاری دانشجو، مبین خشتی، دانشجوی دکتری علوم سیاسی دانشگاه علامه طباطبایی  در یادداشتی که در اختیار خبرگزاری دانشجو قرار داد نوشت: دیروز دولت بریتانیا طی بیانیه‌ای وجود دولت مستقل فلسطینی را به‌رسمیت شناخت. این در حالی است که دولت مذکور در سال ۱۹۱۷ با صدور اعلامیه‌ی بالفور، حمایت کامل خود را از تشکیل دولت یهودی در اراضی فلسطینی را ابراز کرد. پیامد‌های اقدام اول بریتانیا و پیامد‌های آتی اقدام دوم آن هر چه که باشند، جوابی برای سوال اصلی این جستار نخواهد داشت. سوال ما بر این پایه استوار است که آیا اقدام دوم بریتانیا منجر به‌فراموشی و سلب مسئولیت تاریخی و سیاسی این دولت خواهد شد؟

تشکیل و اعلام وجود رژیم صهیونیستی ارتباط پیچیده‌ای با اقدامات و سیاست‌های بریتانیا از آغاز قرن نوزدهم تا نیمه‌ی آن در غرب آسیا دارد. حمایت سیاست‌مداران بریتانیایی مانند دیوید لوید جورج، وینستون چرچیل و مارک سایکس از جنبش صهیونیستی اولین مراحل این سیر فاجعه‌بار بود. نقطه‌ی اوج این روند در سال ۱۹۱۷ و با صدود اعلامیه‌ی بالفور اتفاق افتاد که طی آن بریتانیا اعلام کرد در جهت تشکیل دولت یهودی در اراضی فلسطینی، که به‌تازگی از امپراتوری عثمانی جدا شده بود، تمام تلاش خود را به‌کار خواهد گرفت. این اعلامیه را می‌توان چراغ سبزی به‌سرعت گرفت مهاجرت جمعیت‌های یهودی به فلسطین دانست. از این تاریخ به‌بعد سازمان‌های صهیونیستی برنامه‎های کلان خود برای انتقال یهودیان اروپا و قاره‌های دیگر اجرا کردند. این برنامه‌ها تا زمان اتمام قیمومیت بریتانیا در سال ۱۹۴۸ بدون کمترین مشکلی جریان یافتند تا جایی که درست یک روز پس از خروج بریتانیا از فلسطین، دولتی صهیونیستی تحت عنوان اسرائیل در آن اراضی اعلام وجود کرد. از همان آغاز بریتانیا متحدی مهم و همواره حمایت‌گر برای رژیم صهیونیستی بود تا این‌که در طی ماه‌های اخیر زمزمه‌هایی از احتمال به‌رسمیت شناخته شدن دولت مستقل فلسطینی در کنار دولت یهودی-صهیونی به‌گوش رسید. چه چیزی در پشت در‌های بسته‌ی وست‌مینستر و خانه‌ی شماره‌ی ده خیابان داونینگ اتفاق افتاده که دیروز نخست‌وزیر آن کشور وجود دولت فلسطین را به‌رسمیت شناخت؟ آیا بریتانیا می‌خواهد با این اقدام نمادین خون نقش بسته بر دستانش را در مقابل میلیارد‌ها انسان بشوید؟ برای بررسی تمثیلی این موضوع شاید بتوانیم از خود ادبیات انگلیسی بهره ببریم.

حدود چهارصد سال پیش، در سال ۱۶۲۳، ویلیام شکسپیر نمایش‌نامه‌ای تحت عنوان مکبث را در انگلستان منتشر کرد. در این نمایش‌نامه مکبث، سردار فرهمند اسکاتلندی، با وسوسه‌ی همسر خود لیدی مکبث پادشاه مشروع اسکاتلند را به‌قتل می‌رساند و خود جایگاه او را اشغال می‌کند؛ در ادامه‌ی داستان و با سلطنت مکبث، نکبت و مصیبت سرزمین اسکاتلند را در بر می‌گیرد. پادشاه جدید و همسرش به‌مرور دچار عذاب وجدان ناشی از قتلی که انجام داده‌اند می‌شوند ولی به‌هیچ نحو نمی‌توانند از آن خلاصی یابند. نویسنده این عذاب و رنج را به‌بهترین شکل در رفتار‌های لیدی مکبث نشان داده است. لیدی مکبث ما که روزگاری سرخوشانه شوهرش را بر سریر سلطنت نشانده بود اینک در ادامه دچار فروپاشی روانی می‌شود و دائم دستانش را می‌شوید تا شاید خون پادشاه از آن پاک شود ولی هزاران افسوس که هیچ آبی قادر به‌شستن این خون نیست. لیدی مکبث در نهایت با جانش تاوان این کشتار را می‌دهد. دیروز در صحنه‌ی سیاست بین‌الملل، بریتانیا نقش لیدی مکبث را ایفا کرد. اقدامی که جدای از پیامد‌های احتمالی مثبت آن هیچ تاثیری در پاک کردن دستان آغشته به‌خون فلسطینیانی که در طی این صد سال به‌ناحق کشته شده‌اند، نخواهد داشت؛ آن هم دستان دولتی با صدور اعلامیه‌ی بالفور گناه کشتار هزاران انسان را به‌جان خرید.

مهم‌ترین پیامد اعلامیه بالفور، تشکیل رژیم صهیونیستی بود که با خشونتی نامحدود دست به‌کشتار و آواره کردن ساکنان اصلی آن سرزمین زد. می‌توان ادعا کرد که نقش بریتانیا در آن مقطع بسیار برجسته‌تر و بیشتر از تمام هم‌پیمانان اروپایی و آمریکایی‌اش بوده است؛ بریتانیا همچون لیدی مکبث با وسوسه‌ی رهبران جنبش صهیونی، حق تعیین سرنوشت فلسطینیان برای خود و سرزمینشان را از آنها سلب و رژیم دست‌نشانده‌ی نامشروعی را بر آنها مسلط کرد؛ تسلطی در طی ۷۷ سال چیزی جز نکبت و فلاکت را در سرزمین‌های اشغالی به‌بار نیاورده است. جنبش صهیونیستی از همان آغازین روز‌های شکل‌گیری‌اش به‌دنبال توسعه‌ی خود در سراسر سرزمین فلسطین بود و هیچ‌گاه از این آرمان خود عدول نکرد؛ با یک نگاه کوتاه به‌روند گسترش جمعیت‌های یهودی در این مناطق و شهرک‌سازی‌های آن در کرانه‌ی باختری و نوار غزه می‌توان جدیت این رژیم را در رسیدن به‌اهداف خود دریافت. رژیم صهیونیستی به‌هیچ وجه نمی‌تواند از اهداف خود کوچکترین عقب‌نشینی‌ای کند، زیرا که حیات آن شدیداً در گرو محقق شدن آن آرمان‌ها است. واکنش‌های سران رژیم به‌اقدام دیروز بریتانیا نیز مبتنی بر همین امر بود.

اولین واکنش به‌این بیانیه را وزیر دارایی رژیم صهیونیستی نشان داد. اسموتریچ در این واکنش سعی کرد تصمیم بریتانیا را کم‌اهمیت و حتی دارای سوءنیت نشان دهد؛ او مدعی شد که بریتانیا دیگر در جایگاهی نیست که آینده‌ای برای آنها ترسیم کند و به‌موضوع اتمام قیمومیت آن کشور اشاره کرده است. او در ادامه ایده‌ی تشکیل دولت فلسطینی را احمقانه دانسته و بر مقاومت خود و رژیمش در مقابل آن پافشاری کرد. دومین واکنش مربوط به‌نخست‌وزیر رژیم بود. او اقدام بریتانیا را تشویق و فرصت دادن به‌دشمنان اسرائیل قلمداد کرد و ادعا کرد روند افزایش جمعیت یهودی در مناطق اشغالی را تشدید خواهد کرد. عصبانیت نتانیاهو در مقابل این مسئله کاملا در پیام او مشهود بود. به‌احتمال بسیار زیاد رژیم عملیات اشغالی و خشونت‌آمیز خود در نوار غزه و کرانه‌ی باختری را تشدید خواهد کرد. مورد مهم دیگر که در پیام ویدیویی نتانیاهو به‌چشم می‌خورد اشاره‌ی او به‌فشار‌های داخلی و خارجی برای پذیرش ایده‌ی دو کشوری و مقاومت او در مقابل آنها بود. با جمع‌بندی این دو واکنش می‌توان گفت که این اقدام، هر چند نمادین، بریتانیا تاثیر معناداری بر روند مشروعیت‌بخشی به‌رژیم صهیونیستی و رفتار‌های آن خواهد داشت. رژیم به‌شدت نگران از دست دادن جایگاه خود در نظام بین‌الملل و مهم‌تر از آن در افکار عمومی جهان است. با وجود تمامی این جوانب، مسئله‌ی ما هنوز حل نشده باقی می‌ماند.

بریتانیا با خلق‌الساعه‌ی یک دولت یهودی در سرزمینی اشغالی در جعبه‌ی پاندورایی را گشود که بلا‌های سیاهی را، از همان نخستین روزها، بر سر منطقه آوار کرد. تخاصمات و تضاد منافع این رژیم دست‌نشانده با کشور‌های منطقه همواره علت‌العلل مشکلات مربوط به‌آن بوده و هست. حال اگر بریتانیا بخواهد صرفاً با به‌رسمیت شناختن دوژور دولت فلسطین خود را در مقابل افکار عمومی داخلی و خارجی تبرئه کند، نه‌تنها کاری را پیش نبرده بلکه به‌نوعی از مسئولیت تاریخی و سیاسی خود شانه خالی کرده است. بریتانیا اگر بخواهد حسن نیت و تاسف خود از اقدامات گذشته را نشان دهد باید به‌صورتی جدی وارد بحران ناشی از اشغالگری رژیم صهیونیستی و کشتار‌های آن شود و توقف اقدامات آن را در برنامه‌ی سیاست خارجی خود قرار دهد.

در سِفر پیدایش از تورات یهودی خداوند به‌قابیل که در پی قتل برادر خود پنهان شده است می‌گوید: ((خون برادرت از زمین نزد من فریاد برمی‌آورد.)) امروز این خون هزاران هزار فلسطینی است که از خاک آن کشور فریاد برمی‌آورد. فریاد این خون پیش از رژیم صهیونیستی متوجه بریتانیا است که تخم آن آفت را در خاک مادری آنها کاشت. مثل بریتانیا مثل آن گرگی است که یوسف را دریده ولی سعی می‌کند دهانش را از خون او تطهیر کند. لندن با اقدام اخیر خود، نه‌تنها پذیرش مسئولیت خود را به‌اتمام نرسانده بلکه خود را در جایگاه متهمِ دادگاهِ عدالتی قرار داده که در مورد تمام اعمالش از او بازخواست شود. خون فلسطینیان بی‌گناه صرفاً با چند اقدام نمادین از دستان بریتانیا پاک نخواهد شد. این خون تازه شروع به‌جوشیدن کرده است.

اخبار مرتبط