غرب فقط زبان بازدارندگی را می‌فهمد، نه تعهد و مذاکره

به گزارش گروه بین الملل خبرگزاری دانشجو، یوسف عزیزی، پژوهشگر سیاست‌گذاری عمومی، ایالات متحده آمریکا در یادداشتی که در اختیار خبرگزاری دانشجو قرارداد نوشت:  طی ده سال گذشته، آن‌چه به‌ویژه در قالب مذاکرات هسته‌ای، برجام و مجموعه‌ای از تعاملات دیپلماتیک با غرب تجربه شد، نشان داده است که نظام بین‌الملل و نهادهای وابسته به آن، نه بر پایه‌ی عدالت و حقوق برابر، بلکه در خدمت منافع بازیگران خاصی عمل می‌کنند. ایران در این سال‌ها با اتخاذ راهبردی مشخص، تلاش کرد تا از طریق کاهش تعهدات هسته‌ای، حفظ حداقلی از فناوری و ظرفیت‌های بومی، و ارائه‌ی سطح بالایی از نظارت و شفافیت، بتواند در ازای امتیازاتی محدود، جایگاه خود را در سطح منطقه‌ای و جهانی تثبیت کند.

مبنای این سیاست آن بود که جمهوری اسلامی ایران، حتی با حفظ غنی‌سازی در سطوح پایین، از حقوق مشروع خود ذیل معاهداتی چون NPT عدول نکند، اما در عین حال با کاهش سطح تعهدات خود و تقویت نظارت‌ها، زمینه‌ی لغو تحریم‌ها و بهبود وضعیت اقتصادی کشور را فراهم کند. افزون بر این، انتظار می‌رفت که غرب، در برابر این سیاست‌های منعطف، دغدغه‌های امنیتی ایران را نیز به رسمیت بشناسد و در راستای بهبود وضعیت منطقه‌ای تهران گام بردارد.

اما آن‌چه در عمل رخ داد، خلاف این تصور بود. برخلاف انتظار، نه تنها تحریم‌ها کاهش نیافتند، بلکه روند فشارها تشدید شد. حقوق بین‌الملل به‌راحتی نادیده گرفته شد، و نقش نهادهایی نظیر آژانس بین‌المللی انرژی اتمی نیز، در عمل، ابزاری شد برای تحمیل اراده‌ی طرف‌های غربی.

علت این ناکامی، صرفاً به ضعف راهبردی ایران بازنمی‌گردد. واقعیت آن است که ساختار بین‌المللی به‌شدت متأثر از لابی‌های پرنفوذ، به‌ویژه لابی اسرائیل در ایالات متحده است. این نفوذ تا جایی پیش رفته که می‌توان گفت بسیاری از سیاست‌مداران آمریکایی، در عرصه‌ی سیاست خارجی، عملاً سخنگوی تل‌آویو هستند.

راهبرد ایران در برجام، با همه‌ی اشکالاتش، تا اندازه‌ای کارآمد بود، اما تجربه‌ی تغییر دولت در آمریکا و خروج یک‌جانبه‌ی دولت ترامپ از توافق، نشان داد که سیاست خارجی کشورهای غربی، تابعی از تعهدات حقوقی نیست، بلکه به‌شدت متأثر از تغییرات داخلی و اراده‌ی سیاسی است.

از سوی دیگر، تجربه‌ی مذاکره با اروپا نیز، حاکی از فقدان استقلال رأی و ناتوانی آن‌ها در مواجهه با سیاست‌های آمریکا است. حتی در دور نخست ریاست‌جمهوری ترامپ که اروپایی‌ها تلاش می‌کردند دیپلماسی را زنده نگه دارند، توان اقتصادی و حقوقی لازم برای مقابله با تحریم‌های یک‌جانبه‌ی واشنگتن را نداشتند. اکنون نیز به‌طور کامل از مواضع پیشین عقب‌نشینی کرده‌اند و بی‌هیچ مقاومتی، مجری خواسته‌های حداکثری آمریکا هستند.

نتیجه آن شده که مسیر مذاکرات عملاً بی‌معنا شده است؛ چرا که طرف مقابل خواستار واگذاری کامل صنعت هسته‌ای ایران است. طبیعی است که در این شرایط، ادامه‌ی مذاکره با همان چارچوب‌های پیشین، فاقد عقلانیت و منطق راهبردی خواهد بود. در بهترین حالت، ممکن است کسی پیشنهاد دهد که در ازای تعطیلی صنعت هسته‌ای، تحریم‌ها برداشته شود؛ اما واقعیت آن است که حتی در این حالت نیز، خواسته‌های آمریکا متوقف نخواهد شد.

اکنون، طرف غربی، نه تنها به دنبال محدودسازی فعالیت‌های هسته‌ای است، بلکه خواسته‌های جدیدی در حوزه‌ی توان موشکی، برنامه‌های دفاعی، و مسائل منطقه‌ای نیز مطرح کرده است. این خواسته‌ها به‌روشنی بر روی میز گذاشته شده‌اند. اگر ایران از حقوق خود در حوزه‌ی هسته‌ای عقب‌نشینی کند، بی‌تردید در مرحله‌ی بعد، باید با فشارها در حوزه‌ی موشکی و نظامی مواجه شود. این روند، بی‌هیچ ابهامی، ایران را در مسیر کشورهایی چون اوکراین، لیبی، و عراق قرار می‌دهد؛ کشورهایی که خلع سلاح شدند و امنیت‌شان از میان رفت.

از سوی دیگر، سیاست‌های غرب در منطقه‌ی خاورمیانه نیز، آشکارا در راستای منافع اسرائیل تنظیم شده است. چه در شمال آفریقا و چه در غرب آسیا، سیاست غرب بر ایجاد دولت‌های ضعیف، ناپایدار، فاقد بازدارندگی و وابسته به واشنگتن و تل‌آویو استوار است. در چنین محیطی، ایران نمی‌تواند با تکیه بر راهبردهای قدیمی، منافع خود را حفظ کند.

با فعال‌شدن مکانیزم ماشه، که در روزهای آینده ممکن است روندهای جدیدی را رقم بزند، به نظر می‌رسد که ایران باید وارد مرحله‌ی جدیدی از سیاست‌ورزی شود. در شرایطی که ابزارهای دیپلماتیک و اقتصادی غرب از کار افتاده‌اند، و در غیاب یک سیستم بین‌المللی عادلانه، تنها راه باقی‌مانده برای ایران، حرکت به سمت «بازدارندگی هسته‌ای» است.

این حرکت، نه به‌معنای خروج از معاهدات، نه تهدید طرف مقابل، بلکه به‌عنوان ابزاری برای تغییر زمین بازی و بازگرداندن توازن در روابط، ضرورت یافته است. طرف مقابل تنها زمانی به مذاکرات واقعی تن می‌دهد که بداند گزینه‌ی نظامی، از روی میز برداشته شده است و امنیت ایران به‌هیچ‌وجه قابل تهدید نیست.

حتی در بلوک شرق نیز، نبود ظرفیت بازدارندگی، موجب رفتار متفاوت نسبت به ایران شده است. در اجلاس اخیر شانگهای، نحوه‌ی مواجهه با کشورهایی چون هند، کره شمالی یا حتی پاکستان، به‌روشنی با رفتار با ایران تفاوت دارد. علت این تفاوت، درک طرف‌ها از جایگاه امنیتی و قدرت بازدارندگی کشورهاست.

همزمان، باید از ابزارهای سیاسی برای کاهش آثار منفی مکانیزم ماشه بهره گرفت. تقویت روابط با چین و روسیه، به‌عنوان اعضای دائم شورای امنیت، می‌تواند در جلوگیری از اجرای عملیاتی این سازوکار مؤثر باشد. اگر این کشورها از صدور دستورالعمل‌های اجرایی، تشکیل کمیته‌های نظارتی و اجرای تحریم‌ها جلوگیری کنند، می‌توان از اثرگذاری واقعی این مکانیزم کاست.

در پایان، واقعیت آن است که با تغییر محیط بین‌المللی، باید راهبردها نیز متحول شوند. ادامه‌ی وضعیت موجود، نه‌تنها منافع ایران را تضمین نمی‌کند، بلکه کشور را در معرض تهدیدهای بزرگ‌تری قرار خواهد داد. تنها با تغییر زمین بازی، ایجاد بازدارندگی مؤثر، و ابتکار راهبردی، می‌توان مذاکرات را به مسیری واقعی و قابل اتکا بازگرداند؛ مسیری که در آن، ایران از موضع قدرت، با هر دو سوی شرق و غرب وارد تعامل شود.

اخبار مرتبط