• ترند خبری :
سه‌شنبه ۲۲ مهر ۱۴۰۴ | TUE 14 Oct 2025
رساینه

آمریکا؛ ناجی جهان با دستان خون‌آلود!


به گزارش گروه بین الملل خبرگزاری دانشجو ایلیا جلی، فعال بین الملل در یادداشتی که در اختیار خبرنگار SNNTV قرار داد، نوشت: سخنان  پیتر هگست، وزیر جنگ ایالات متحده آمریکا، در مراسم دویست و پنجاهمین سالگرد تأسیس نیروی دریایی این کشور، بازتاب گسترده‌ای در رسانه‌های داخلی و بین‌المللی داشته است. او در بخشی از سخنان خود تأکید کرد که «اندیشه من و رئیس‌جمهور ترامپ رسیدن به صلح از طریق قدرت است». این جمله در ظاهر شاید زیبا و فریبنده به نظر برسد، اما وقتی در بستر واقعی سیاست‌های دولت ترامپ و تغییرات ساختاری اخیر در نظام اداری آمریکا بررسی می‌شود، معنای متفاوتی پیدا می‌کند.

نکته‌ای که این سخنان را به‌راستی مضحک و تناقض‌آمیز می‌کند، تغییر نام «وزارت دفاع» به «وزارت جنگ» است؛ اقدامی که چندی پیش با دستور مستقیم ترامپ انجام شد. کشوری که ادعا می‌کند برای صلح جهانی تلاش می‌کند، چگونه می‌تواند نهاد اصلی نظامی خود را «وزارت جنگ» بنامد؟ این تغییر نام نه‌تنها از نظر نمادین بلکه از دیدگاه سیاسی، نشان‌دهنده روحیه تجاوزطلبانه و تمایل به سلطه‌جویی در سیاست خارجی آمریکاست.

اگر هدف واقعاً «دفاع» و «صلح» باشد، وزارتخانه‌ای با عنوان «دفاع» معنا پیدا می‌کند، اما وقتی قدرت‌طلبی و گسترش نفوذ نظامی در اولویت قرار می‌گیرد، نام «جنگ» حقیقت درونی سیاست‌ها را آشکار می‌سازد. آمریکا در دهه‌های اخیر با شعارهایی مانند «آوردن دموکراسی» یا «تأمین امنیت جهانی» وارد جنگ‌های متعددی شده است؛ از عراق و افغانستان گرفته تا سوریه و لیبی. این واقعیت‌ها به‌روشنی نشان می‌دهد که مفهوم «صلح از طریق قدرت» در قاموس سیاستمداران آمریکایی چیزی جز «تحمیل اراده خود از طریق زور» نیست.

بنابراین، سخنان پیتر هگست بیش از آنکه از آرمان‌گرایی یا انسان‌دوستی سرچشمه بگیرد، بیانگر تناقض عمیق در سیاست‌های آمریکا است. کشوری که میلیاردها دلار صرف ساخت سلاح‌های مرگبار می‌کند و پایگاه‌های نظامی خود را در سراسر جهان گسترش می‌دهد، نمی‌تواند مدعی صلح باشد. نام «وزارت جنگ» در حقیقت آیینه‌ای است که چهره واقعی سیاست‌های این کشور را بازتاب می‌دهد؛ سیاستی که صلح را نه از راه گفت‌وگو و احترام متقابل، بلکه از مسیر تهدید و زور می‌جوید.

نمی‌توان به‌سادگی از کنار این نکته گذشت، اما فعلاً ذات تصمیم تغییر نام «وزارت دفاع» به «وزارت جنگ» را در گوشه ذهن نگه می‌داریم و به بخش دیگری از ماجرا می‌پردازیم؛ به جنگ‌هایی که با عناوین فریبنده و شعارهای پرزرق‌وبرق، اما در نهایت به کام ایالات متحده آغاز شدند و پایان یافتند. تاریخ معاصر جهان پر است از نمونه‌هایی که آمریکا با ادعای دفاع از آزادی، دموکراسی و حقوق بشر، پای در سرزمین‌های دیگر گذاشت و نتیجه‌ای جز ویرانی، فقر و ناامنی برای ملت‌ها به‌جا نگذاشت.

یکی از کشورهایی که قربانی سیاست «صلح از طریق قدرت» آمریکا شد، افغانستان بود. جنگی که در سال ۲۰۰۱ با شعار مبارزه با تروریسم آغاز شد، در عمل به طولانی‌ترین و پرهزینه‌ترین جنگ تاریخ معاصر ایالات متحده تبدیل گردید. بیش از بیست سال حضور نظامی آمریکا در خاک افغانستان نه‌تنها صلح و ثبات به ارمغان نیاورد، بلکه فقر، ویرانی و ناامنی را برای میلیون‌ها افغان به‌جا گذاشت. بر اساس گزارش پروژه‌ی Costs of War، در فاصله‌ی ۲۰۰۱ تا ۲۰۲۱ بیش از ۱۷۶ هزار نفر در افغانستان کشته شدند که از این میان حدود ۴۶ هزار نفر غیرنظامی و نزدیک به ۶۹ هزار نفر از نیروهای امنیتی افغان بودند.

در سوی دیگر، آمریکا نیز از این جنگ بی‌نصیب نماند و بهای سنگینی پرداخت. حدود ۲۴۴۲ سرباز آمریکایی در جریان عملیات نظامی در افغانستان جان خود را از دست دادند و هزاران نفر دیگر با آسیب‌های جسمی و روانی به کشور بازگشتند. این آمار نشان می‌دهد که در این جنگ، نه‌تنها افغانستان قربانی شعارهای فریبنده صلح آمریکایی شد، بلکه خود ایالات متحده نیز بخشی از هزینه این سیاست متناقض را پرداخت. جنگی که قرار بود امنیت بیاورد، تنها بی‌ثباتی و مرگ بر جای گذاشت و بار دیگر ثابت کرد که صلح با سلاح و زور به‌دست نمی‌آید.

جنگ عراق یکی دیگر از صحنه‌های تلخ سیاست‌ورزی آمریکا به نام صلح بود. در سال ۲۰۰۳، دولت جورج بوش با ادعای وجود «سلاح‌های کشتار جمعی» و لزوم رهایی مردم عراق از دیکتاتوری صدام حسین، تهاجم گسترده‌ای را آغاز کرد. اما همان‌طور که بعدها روشن شد، هیچ سلاحی در کار نبود و آن بهانه‌ها بیش از آنکه رنگ حقیقت داشته باشند، پوششی برای جاه‌طلبی‌های سیاسی و اقتصادی واشنگتن بودند. نتیجه این مداخله، فروپاشی کامل ساختار اجتماعی و امنیتی عراق بود؛ کشوری با تاریخی کهن و منابعی غنی که به میدان جنگ داخلی، ترور و ناامنی بدل شد.

طنز تلخ ماجرا آنجاست که پیتر هگست، وزیر جنگ فعلی آمریکا، سخنان دیشب خود درباره «صلح از طریق قدرت» را نه در مکانی نمادین از گفت‌وگو و دیپلماسی، بلکه بر عرشه ناو هواپیمابر «یو.اس.اس جرج بوش» در ایالت ویرجینیا ایراد کرد؛ ناوی که نامش یادآور همان رئیس‌جمهوری است که این فاجعه را آغاز کرد. اینکه وزیر جنگ آمریکا از صلح بر عرشه ناوی سخن بگوید که نام طراح یکی از خون‌بارترین جنگ‌های معاصر را بر خود دارد، تصویری روشن از تناقضی است که در ذهنیت حاکم بر سیاست خارجی ایالات متحده جریان دارد.

طبق آمار پروژه Iraq Body Count و پژوهش‌های Costs of War، در جریان این جنگ بیش از ۲۰۰ تا ۲۵۰ هزار غیرنظامی عراقی کشته شدند و مجموع تلفات از مرز ۴۵۰ هزار نفر گذشت. در مقابل، حدود ۴۵۵۰ سرباز آمریکایی نیز جان خود را از دست دادند. آمریکا می‌گفت برای آزادی می‌جنگد، اما نتیجه، نسلی سوخته و سرزمینی ویران بود؛ نمادی از صلحی که از لوله تفنگ جست‌وجو شد.

در مجموع، جنگ‌های ایالات متحده در دو دهه اخیر، از افغانستان و عراق گرفته تا لیبی و سوریه، به کشته شدن بیش از ۹۰۰ هزار نفر انجامیده است؛ رقمی که شامل نظامیان، غیرنظامیان، نیروهای محلی و قربانیان غیرمستقیم جنگ می‌شود. تنها در میان نیروهای آمریکایی، بیش از ۷ هزار سرباز در این درگیری‌ها جان خود را از دست داده‌اند و صدها هزار نفر دیگر با آسیب‌های جسمی و روانی بازگشته‌اند. این آمارها چهره آشکار جنگ را نشان می‌دهند، اما بخش پنهان و دردناک‌تر آن در جاهایی نهفته است که گلوله‌ای شلیک نمی‌شود.

تلفات واقعی سیاست‌های نظامی آمریکا فقط با شمارش کشته‌ها سنجیده نمی‌شود. جنگ‌ها زیرساخت‌های کشورها را ویران می‌کنند، اقتصاد را فلج می‌سازند و میلیون‌ها انسان را به ورطه فقر و گرسنگی می‌کشانند. در افغانستان پس از خروج نیروهای آمریکایی، میلیون‌ها کودک با سوءتغذیه روبه‌رو شدند و بخش بزرگی از مردم توان تأمین غذای روزانه خود را از دست دادند. در عراق، تحریم‌ها و نابودی صنایع، بیکاری گسترده و وابستگی اقتصادی به کمک‌های خارجی را به همراه داشت. در لیبی، پس از مداخله نظامی ناتو به رهبری آمریکا، فروپاشی دولت مرکزی زمینه‌ساز تجارت انسان، مهاجرت اجباری و شکل‌گیری گروه‌های افراطی شد.

در سوریه، حملات هوایی و تحریم‌های اقتصادی میلیون‌ها نفر را از دسترسی به دارو، سوخت و مواد غذایی محروم کرد. بیمارستان‌ها و مدارس نابود شدند و نسل‌های آینده در فقر و ناامنی رشد می‌کنند. همه اینها نشان می‌دهد که «صلح آمریکایی» تنها در ظاهر پایان جنگ را اعلام می‌کند، اما در عمل آغاز دوره‌ای تازه از رنج و فروپاشی است.

امروز بسیاری از گزارش‌های بین‌المللی هشدار می‌دهند که اثرات غیرمستقیم این جنگ‌ها، از بحران پناهجویان تا گسترش بیماری‌ها و فروپاشی اجتماعی، میلیون‌ها قربانی خاموش به‌جا گذاشته است. قربانیانی که نه در آمار رسمی دیده می‌شوند و نه در سخنرانی‌های پرزرق‌وبرق سیاستمدارانی که هنوز درباره «صلح از طریق قدرت» سخن می‌گویند.

آقای هگست، آقای ترامپ، و شما که کشورتان را قوی‌ترین و بهترین در جهان می‌دانید، قدرت زمانی معنا دارد که در خدمت انسانیت باشد، نه بر پیکرهای بی‌جان مردمانی که هیچ‌گاه در جنگ شما نقشی نداشتند. هر جا نامی از مرگ، ویرانی یا آوارگی می‌آید، رد پای شما بالای سر آن جنازه‌هاست؛ از خیابان‌های کابل و بغداد تا ویرانه‌های طرابلس و حلب. شما صلح را در دهان سلاح‌هایتان جست‌وجو کرده‌اید و آزادی را در سایه موشک‌ها معنا کرده‌اید. اما واقعیت آن است که هیچ ملتی با ترس و خون به آرامش نرسیده است.

جهان سال‌هاست بهای جاه‌طلبی‌های سیاسی شما را می‌پردازد. کودکانی که در زیر آوار خانه‌هایشان مانده‌اند، مادرانی که فرزندانشان را در آتش جنگ از دست داده‌اند و نسل‌هایی که آینده‌شان در دود و خاکستر گم شده، همه حاصل همان سیاستی است که شما نامش را «صلح از طریق قدرت» گذاشته‌اید. تاریخ اما فراموش نخواهد کرد. همان‌طور که نام قربانیان در حافظه زمین باقی می‌ماند، چهره آنانی هم ثبت می‌شود که این رنج را رقم زدند. قدرتی که از خون تغذیه کند، دیر یا زود فرو می‌پاشد و روزی خواهد رسید که نه ناوها، نه ارتش‌ها و نه سخنرانی‌های پرزرق‌وبرق، نمی‌توانند سکوت گورستان‌هایی را توجیه کنند که زیر پرچم «صلح آمریکایی» برپا شده‌اند.