روایت هایی از کودکی بزرگسالانه در غزه
خبرگزاری دانشجو - 1404-07-17 09:48:02
به گزارش گروه فرهنگ و هنر خبرگزاری دانشجو، روز جهانی کودک، یادآور آرزوهای ساده و جهان بیدغدغهای است که هر کودکی شایستهی آن است. اما در این روز، نگاه میلیونها انسان از سراسر جهان به کودکانی دوخته شده از آغازین روزهای حیاتشان با بی رحم ترین روی دنیا مواجه شدند. کودکانی که میلیون ها انسان با آنها همدردی میکنند، اما هیچیک از این همدلیها نمیتواند ذرهای از رنج زیستنِ روزمرهشان بکاهد یا کمترین نیازهای انسانیشان را برآورده کند. آنچه در ادامه میخوانید، برگرفته از گزارش نیویورک تایمز درباره کودکان غزه است.
روایتهایی از هلا، رحما و ساجد، کودکانی که در میان ویرانی مدرسه و خانه، نقشهای بزرگسالانه را به دوش میکشند. به فکر تامین آب و غذا هستند، در فقدان والدینشان سرپرست خواهر و برادران کوچکشان شدهاند و در سن کم رنج ها، فقدان ها و ترسهایی را تجربه میکنند که خارج از تصور بسیاری از بزرگسالان است. در عین حال با بازی و خیال تلاش میکنند تکهای از دنیای کودکی را دوباره بسازند.
هلا؛ معلم کوچکِ بیمدرسه
هلا ابو هلال، ۱۰ ساله وانمود میکند که معلم است تا چهار خواهر کوچکترش را سرگرم کند. او در چادرشان میایستد و چیزهایی که از مدرسه به یاد دارد را تکرار میکند – گاهی معادلات ساده ریاضی، گاهی الفبا.
او میپرسد: «دو به علاوه چهار میشود؟» آنها پاسخ میدهند: «شش»
در غزه امروز، این بازی شبیه ترین تجربهای است که اکثر کودکان از مدرسه می توانند داشته باشند. بر اساس دادههای سازمان ملل، حدود ۹۵ درصد مدارس در درگیریها آسیب دیدهاند و اکثر کودکان نزدیک به دو سال تحصیلی بدون آموزش ماندهاند. بسیاری از مدارس به کمپهای آوارگان تبدیل شدهاند. اسرائیل با بهانه تکراری استفاده حماس از مدارس به عنوان پوشش تقریبا مدارس موجود در نوار غزه را بمباران کرده است.
مدرسه هلا، مانند خانهاش، غیرقابلدسترس است. او از رفح، جنوبیترین منطقه غزه آمده. او و خانوادهاش سال گذشته از خانهشان به یک کمپ آوارگان نزدیک ساحلی در چند مایلی شمالپناه آوردهاند. مادر هلا میگوید در این کمپ در حال حاضر هیچ مدرسهای وجود ندارد. برای چند ماه، داوطلبان در کمپ یک کلاس موقت برگزار کردند و در چادر کلاسهای غیررسمی داشتند، اما همان کلاس کوچک هم با فروپاشی آخرین آتشبس در مارس تعطیل شد.
سازمان ملل تلاش میکندآموزش پایه را از طریق یک پورتال آنلاین ارائه دهد؛ بعضی معلمان مواد آموزشی را از طریق واتساپ برای والدین میفرستند اما برای خانوادههایی مثل خانواده هلا، اینترنت اغلب غیرقابلدسترس است. اتصال طولانیمدت به شبکه تلفن دشوار است و باتری گوشیها بهسرعت تمام میشود. سناء ابو هلال گوشیای دارد که صفحهاش شکسته و بهسختی به لمس او پاسخ میدهد.
در عوض سناء مادر هلا خودش سعی میکند به بچهها آموزش دهد – اخیراً با هلا دستور زبان عربی، با بیسان ۶ ساله هندسه ساده و با دیما ۵ ساله الفبا کار کرده است. اما بچهها چهار ترم آموزشی را از دست دادهاند و بیسان 6 ساله هیچ تجربهای از مدرسه رفتن ندارد.
مادر به یاد میآورد که روزی تالا دختر 8 سالهاش سنگی برداشت و به خواهرانش گفت: «من این سنگ را پرت میکنم. انگار موشک اف-۱۶ است.» سپس آن را به سمت چادر پرتاب کرد.
او تعریف می کند که پیش از جنگ، تالا شاگرد اول کلاسش بود و گاهی نیمهشب برای درس خواندن بیدار میشد. تالا در کنار مادرش نشسته بود:«میخواستم دکتر شوم. میخواستم بابام برایم بیمارستان بسازد. میخواستم همه را رایگان درمان کنم. بابام حالا در بهشت است.»
اشرف ابو هلال، پدر تالا در اوت گذشته به خانه شان رفته تا وسایلی برای فروش و تهیه غذا بردارد و هرگز بازنگشته.
بین نان و مداد رنگی
دنیای بازی ها برای هر کودکی مجال و پناهگاهی است که با ان از واقعیت های خشک و جدی دنیای واقعی به دنیای لطیف تر و هیجان انگیز تر خیال که خود معمار ان است می گریزد. اما دنیا اینقدر با کودکان غزه بی رحم بوده که حتی در خیالات کودکانه نیز نمی توانند دنیای خشنی که همه کودکی ان ها را بلعیده فراموش کنند.. رحما ابو عبید12 ساله در بازی هایش با شن مرطوب، غذاهای خیالی میسازد. او در حین جمع همسالان از آنها می پرسد : « قبل از جنگ چه میخوردی؟ خانهات چه شکلی بود؟ اگر لباس نو داشتی، چه میپوشیدی؟»
خانه ان ها در جنوب غزه بمباران شده و تمام لباس های نو رحما زیرآوار ماندهاند. او حالا با والدین و چهار خواهر و برادرش در انباری تجهیزات ماهیگیری همراه با چند خانواده آواره زندگی می کند. ساحل،که پیش از جنگ مکانی بود که گاهی بهعنوان تفریحی نادر با والدینش به آنجا میرفت، حالا خانه تماموقت او شده است.
رحما میگوید: « بین مداد رنگی و نان، نان را انتخاب میکنم.»
اسرائیل که از مارس شدیدترین تحریم غذایی را بر نوار غزه اعمال کرد در اواخر ماه می در اثر فشار افکار عمومی اجازه ورود مقداری غذا به منطقه را داد و توزیع غذا در مناطقی اشغال شده از غزه توسط پیمانکاران خصوصی آغاز شد.
سایت های غذایی که اسرائیل اجازه ورود محدود آنها به منطقه را می دهد، پشت خطوط نظامی اسرائیل و دور از محل زندگی اکثر مردم ساخته شدهاند. صدها نفر توسط سربازان اسرائیلی در تلاش برای رسیدن به این سایتها کشته شدهاند و کسانی که سالم به آنجا میرسند اغلب با اتمام غذا مواجه می شوند. ارتش اسرائیل ادعا میکند سربازانش به افرادی که از مسیرهای تعیینشده برای دسترسی به سمت خطوط نظامی اسرائیل منحرف شدهاند، «تیرهای هشدار» شلیک کردهاند!
رسیدن به این سایت ها فرآیندی دارد که اغلب تنها افراد قوی تر به آن ها میرسند. نیدال ابو عبید ۴۲ ساله، پدر رحما، اغلب در ازدحام صف های غذا زمین خورده و یکبار نزدیک بود تیر بخورد. به گفته هبا ابو عبید، ۳۲ ساله، مادر رحما چون همسرش بهندرت موفق به گرفتن غذا از این طریق میشود، معمولا دانههای عدس یا تکههای پاستای شکستهای که روی زمین ریخته را برای غذا جمع میکند:« او آنها را جمع میکند، من آنها را تمیز میکنم و بارها میشویم تا شن یا گردوخاکش برود. بعد برای بچهها میپزم. این غذای ماست. یک وعده در روز. اگر خوششانس باشیم.»
ریتال، خواهر 2 ساله رحما که تازه شروع به صحبت کرده اینقدر واژه کمک را در محیط پیرامون شنیده این کلمه یکی از کلمات محدودی است که می تواند آن را ادا کند. وقتی از او میپرسند بابا کجاست می گوید: «بابا کمک!»
در حالی که مقداری غذا در بازارهای آزاد غزه پیدا میشود، برای خانوادههایی مثل خانواده رحما اغلب غیرقابلخرید است. والدین او، مانند اکثریت قریب به اتفاق مردم غزه، کاری ندارند.ابر اساس گزارش اتاق بازرگانی و صنعت غزه، در ۱۳ اوت، قیمت آرد بیش از ۱۰ برابر از آغاز جنگ شده.
رحما با آوردن آب به خانواده اش کمک می کند. او هر روز با چند ظرف پلاستیکی خالی در صف کامیون آبرسانی که توسط یک گروه امدادی فرستاده شده، میایستد. این فرآیند ساعتها در گرمترین ساعات روز در زیر آفتاب طول میکشد، اغلب تا بعدازظهر.
راهنمای مرد شدن در دهسالگی
در یک صفحه از دفترچهاش، ساجد الغلبان ۱۰ ساله، تصویری از مادر و پدرش در خانه قدیمیشان در خان یونس، در جنوب غزه، کشیده و نقاشیای دیگر از مادرش که همراه او دارد سبزی میخرد.
نقاشی حالا تنها راهی است که می تواند ساجد را به آغوش والدینش برساند.
پدرش، محمد و مادرش، شیرین در هفته سوم جنگ در سال ۲۰۲۳ در حملهای که خانهشان را ویران کرد به شهادت رسیدند. ساجد بدون جراحت از حمله جان سالم به در برد، اما خواهرش آلما که حالا ۱۲ ساله است و برادرش عبدالله که حالا ۸ ساله است، از ناحیه سر آسیب دیدند.
حدود دو سال، ساجد و عبدالله تحت مراقبت خاله شان بودند اما در جولای خاله آنها در حملهای به چادرها به شهادت رسید. به گفته آمنه ابو صلاح، خاله بازمانده آن حمله پسرها نیز زخمی شدند. حالا آنها با آمنه ابو صلاح و سه فرزند او در چادر دیگری زندگی میکنند.
پوست پسرها هنوز از ترکشهای حمله دوم جراحت دارد – عبدالله روی شکم و شانهاش جای زخم دارد؛ ساجد روی پایش و پشتش. ساجد و عبدالله در میان حداقل ۴۰,۰۰۰ کودکی هستند که از آغاز جنگ حداقل یکی از والدین خود را از دست دادهاند. این کودکان در کمپهایی زندگی میکنند که داوطلبان محلی عمدتاً برای مراقبت از یتیمان جنگ ایجاد کردهاند؛ تنها در این کمپ، حدود ۱,۲۰۰ یتیم وجود دارد.
ساجد که با فقدان والدینش باید از برادر کوچکترش مراقبت کند، بین کودکی و بزرگسالی زودهنگام گیر افتاده است. گاهی نقاشیهای کودکانه در دفترچهاش میکشد یا با بچههای دیگر در کمپ مرمر بازی میکند و قایمباشک. آمنه می گوید ساجد نهایت تلاشش را می کند که به خالهاش در اداره خانواده موقتشان کمک کند. او هر صبح چادر را جارو میزند. ساعتها در گرما برای آوردن آب صف میکشد. وقتی میلههای چادر فرو میریزند، آنها را تعمیر میکند. از مواد بازیافتی بادبادک میسازد و میفروشد تا پول خرد برای خرید غذا برای خودش و عبدالله جمع کند.
آمنه ابو صلاح تعریف می کند که ساجد به او گفته: «من حالا مرد خانهام. میروم آنچه نیاز داریم بخرم.» ساجد یکبار به خاله اش گفته می خواهد تفنگی که پدرش در خانه داشته را پیدا کند تا به نگهبانی از کاروانهای امدادرسانی که به غزه میآیند کمک کند. او می خواهد به سایت های توزیع کمک برود با اینکه می داند ممکن است تیر بخور یا در ازدحام جمعیت زیر دست و پا بماند.
آمنه ابوصلاح از او میپرسد: «چطور این کار را میکنی؟»
ساجد پاسخ داد: «مثل یک مرد.»
با این حال او یکبار به خاله میگوید دلش برای شیرینیهایی که میخورد تنگ شده. دلش برای بودن با مادرش در آشپزخانه تنگ شده است. دلش برای بیرون رفتن با پدرش تنگ شده است : «چرا همه بچهها حالا باید برای آب صف بکشند؟ من فقط میخواهم به خانه برگردم، به مدرسه بروم. من فقط میخواهم جنگ تمام شود.»