• ترند خبری :
دوشنبه ۲۱ مهر ۱۴۰۴ | MON 13 Oct 2025
رساینه

از بمباران تا تسلیم؛ اسرائیل مقابل مقاومت زانو زد


به گزارش گروه بین الملل خبرگزاری دانشجو، چند روزی است که واژه‌ی «توافق» میان حماس و رژیم صهیونیستی، به تیتر نخست رسانه‌های دنیا تبدیل شده است. رسانه‌های غربی و وابسته با واژگانی آرام و فریبنده از آتش‌بس، تبادل، پایان جنگ سخن می‌گویند، گویی فاجعه‌ای که در غزه رخ داده، ناگهان با چند امضا پایان یافته است. اما واقعیت چیز دیگری است؛ واقعیتی که بسیاری از آن می‌ترسند نام ببرند: این توافق، نشانه‌ی پیروزی حماس و شکست راهبردی رژیم صهیونیستی است.

رژیمی که با ادعای ریشه‌کن کردن مقاومت به میدان آمده بود، امروز ناچار شده با همان مقاومت پای میز بنشیند. این یعنی تسلیم در برابر واقعیت میدانی. آن‌که با هزاران بمب و تانک و پشتیبانی کامل آمریکا و اروپا نتوانست حتی غزه را در هم بشکند، حالا مجبور است برای چند روز آرامش، التماس کند. آتش‌بس، در قاموس سیاست، همیشه نام رمزی است برای اعتراف به شکست.

اسرائیل با این توافق چیزی به دست نیاورده، بلکه چیزی را از دست داده که دیگر قابل بازسازی نیست: اعتبار، هیبت، و بازدارندگی. ارتشی که سال‌ها با تبلیغات و هراس‌افکنی به‌عنوان قدرتمندترین نیروی خاورمیانه معرفی می‌شد، حالا از چند هزار نیروی مقاومت در نوار باریکی از خاک، شکست خورده است. از همان روز هفتم اکتبر، وقتی دیوار‌های امنیتی‌اش فرو ریخت و سربازانش از ترس گریختند، هیمنه‌اش شکست. حالا با امضای توافق، فقط شکست خود را رسمی کرده است.

اما چرا باید این اتفاق را «پیروزی» برای حماس دانست؟

زیرا در منطق جنگ‌های نامتقارن، هدف بقاست نه نابودی دشمن. حماس در برابر ارتشی قرار گرفت که از زمین، هوا و دریا حمله کرد و همه خطوط قرمز انسانی و اخلاقی را زیر پا گذاشت. با این حال، مقاومت در تمام این مدت زنده ماند، سازمان‌دهی خود را حفظ کرد و حتی قدرت پاسخ‌گویی موشکی و عملیات زمینی‌اش را از دست نداد. در هر معیار نظامی، این یعنی موفقیت. دشمن می‌خواست حماس را حذف کند، اما حماس همچنان تصمیم‌گیر اصلی معادله است.

این توافق همچنین از منظر روانی و سیاسی، نقطه‌ی عطفی در تاریخ رویارویی فلسطین و اسرائیل است. جامعه‌ی صهیونیستی، از درون متلاشی شده است؛ اعتراض‌های بی‌سابقه، بحران سیاسی، و بی‌اعتمادی عمومی به رهبری نتانیاهو. حتی خانواده‌های اسرا، دولت را به «خیانت» متهم می‌کنند. در مقابل، مردم غزه با وجود زخم و ویرانی، احساس پیروزی و عزت دارند. آنها چیزی از دست ندادند که برایش بجنگند؛ چون همه‌چیزشان را در راه آرمان از پیش بخشیده بودند؛ و این تفاوت بزرگ میدان است: یک‌سو مردمی که برای بقا می‌جنگند، و سوی دیگر رژیمی که برای پنهان کردن شکست، ادعای پیروزی می‌کند.

نقش ایران و محور مقاومت در این تحولات، کلیدی و تعیین‌کننده است. امروز هیچ تحلیل‌گری نمی‌تواند انکار کند که عمق استراتژیک جمهوری اسلامی ایران، به مرز‌های فلسطین رسیده است. حماس در این نبرد، تنها نبود؛ از یمن تا لبنان، از عراق تا سوریه، هر حرکت مقاومت، قطعه‌ای از پازلی بود که رژیم صهیونیستی را محاصره کرد.

این همان چیزی است که فرماندهان اسرائیلی آن را کابوس چندجبهه‌ای می‌نامند. وقتی در غزه درگیری بالا گرفت، حزب‌الله مرز شمالی را شعله‌ور کرد، انصارالله یمن خطوط کشتیرانی دشمن را هدف گرفت، و گروه‌های مقاومت عراق، پایگاه‌های آمریکایی را زیر آتش بردند. این هم‌زمانی نه تصادف است و نه شورش‌های پراکنده؛ این حاصل چهار دهه سیاست و صبر ایران است، سیاستی که دشمن را خسته می‌کند و متحدانش را به‌تدریج در یک شبکه‌ی واحد جمع می‌کند.

برخی رسانه‌ها تلاش می‌کنند بگویند: «غزه ویران شد، پس حماس باخت.»

این ساده‌ترین و در عین حال اشتباه‌ترین تحلیل ممکن است. مقاومت را نمی‌توان با ساختمان و آمار سنجید. آنچه در غزه فرو ریخت، دیوار‌های سیمانی بود، نه روح مردم. هر قطره خون شهید، به‌جای خاموشی، شعله‌ای تازه در افکار عمومی برافروخت. از قاهره تا لندن، از استانبول تا نیویورک، صدای Free Palestine بلند شد. این صدایی است که از دل خون زاده شد و حالا دیگر خاموش نمی‌شود. در منطق مقاومت، هر شهادت یک تولد است، نه یک پایان.

از سوی دیگر، حماس در میدان سیاست نیز هوشمندانه عمل کرد. این گروه، مذاکره را نه از موضع ضعف، بلکه از موضع اقتدار آغاز کرد. او با وجود همه فشار‌ها و محاصره‌ها، توانست دشمن را وادار کند موجودیتش را بپذیرد؛ زیرا بدون حضور حماس، هیچ توافقی ممکن نیست. به زبان ساده، همان قدرتی که قرار بود از صحنه حذف شود، حالا به رسمیت شناخته شده است. این یعنی پیروزی سیاسی.

ایران از سال‌ها پیش این الگو را پیش روی محور مقاومت گذاشت: در میدان سخت بایست، اما در سیاست هوشمندانه حرکت کن. صلحی که از دل اقتدار بیرون بیاید، بخشی از مقاومت است؛ اما صلحی که از خستگی زاده شود، زهر است.

امروز حماس دقیقاً در همان نقطه‌ای ایستاده که جمهوری اسلامی در پایان دفاع مقدس ایستاد؛ زمانی که دنیا گمان می‌کرد ایران خسته شده، اما ایران در واقع با تثبیت اقتدارش، مسیر آینده را بازتعریف کرد.
پیام این توافق برای منطقه بسیار روشن است: رژیمی که در ظاهر قدرت دارد، در واقعیت از درون تهی شده است. اسرائیل دیگر عامل بازدارنده نیست؛ هر حرکتش واکنشی زنجیره‌ای در جبهه مقاومت ایجاد می‌کند. هیبتی که از دهه‌ها تبلیغ به‌دست آمده بود، در برابر ایمان فرو ریخت. قدرت واقعی دیگر در سلاح نیست، در اراده است؛ و این اراده، اکنون در دست ملت‌هایی است که از ایران تا لبنان، از یمن تا غزه، به هم متصل شده‌اند.

در پایان، باید صریح گفت: این توافق پایان جنگ نیست، بلکه آغاز مرحله‌ی جدیدی از آن است.
مرحله‌ای که در آن، اسرائیل دیگر طرف غالب نیست و مقاومت به نیروی تعیین‌کننده تبدیل شده است. حماس با این توافق، نه تسلیم شد و نه عقب نشست؛ بلکه با هوشمندی سیاسی، پیروزی میدانی خود را تثبیت کرد. این همان چیزی است که دشمن از آن می‌ترسد: پیروزی‌ای که نه در میدان نظامی، بلکه در ذهن و وجدان جهانیان شکل گرفته است.
از این پس، هر بار که سخن از «توافق» یا «صلح» به میان می‌آید، باید دانست که در پشت آن، اعترافی پنهان است: اعتراف دشمن به ناتوانی در برابر مقاومت.
و تا زمانی که این اعتراف وجود دارد، راه مقاومت زنده است، امید زنده است، و ایمان پابرجاست.