بازگشت به طوفان الأقصى در عصر صلح ترامپ: تحلیل یک نقطهعطف تاریخی
خبرگزاری دانشجو - 1404-07-19 08:00:00
به گزارش گروه بین الملل خبرگزاری دانشجو، عملیات «طوفان الأقصى» همچنان محل مناقشهای پرآشوب است؛ مناقشهای که همچنان تحت سلطهی امیال، عواطف، و کشمکشهای فکری و سیاسیای قرار دارد که در میان نخبگان عرب و مسلمان هرگز فرو نمینشیند.
چه کسی تصور میکرد جنبشی با ابعاد نسبتاً محدود مانند «حماس» بتواند در تاریخ ۷ اکتبر ۲۰۲۳، ابتکار عملی بیسابقه را در قالب حملهای با دقت بالا در طراحی و اجرا علیه رژیمی آغاز کند که دارای یکی از نیرومندترین ماشینهای جنگی در جهان است و از پشتیبانی کامل، نامحدود و بیقید و شرط قدرتمندترین کشور جهان برخوردار است؟
و چه کسی گمان میبرد حملهای با چنین ابعادی بتواند به طولانیترین جنگی بینجامد که این رژیم در تاریخ خود تجربه کرده؛ جنگی که از منظر شدت خشونت، ویرانی، خونریزی و نقض موازین حقوقی، اخلاقی و انسانی، یکی از تاریکترین فصول را رقم زده است؟
از آنجا که این جنگ بهشکل عینی، به عملیات پاکسازی قومی و نسلکشی علیه ملت فلسطین تبدیل شده و به تخریب کامل نوار غزه و تبدیل آن به سرزمینی غیرقابل سکونت منجر شده است، برخی این وضعیت را به فرصتی تبدیل کردهاند تا مدعی شوند که حماس دچار خطای محاسباتی شده است. از منظر این تحلیل، رهبران حماس اکنون درگیر پشیمانی عمیقی شدهاند و بهوضوح به این نتیجه رسیدهاند که اگر از ابتدا میدانستند واکنش اسرائیل تا این حد شدید خواهد بود و این همه رنج و سردرگمی را برای مردم فلسطین بههمراه خواهد داشت، نهتنها از انجام این عملیات صرفنظر میکردند، بلکه حتی به آن نمیاندیشیدند.
برخی حتی تا آنجا پیش رفتهاند که میگویند دور جدید رویاروییهای مسلحانه که اکنون سراسر منطقه را درگیر کرده و جرقهاش را حماس زده، به فاجعهای جدید برای ملت فلسطین منجر خواهد شد؛ فاجعهای که ممکن است از منظر تبعات، چیزی کمتر از فاجعهی ۱۹۴۸ نباشد؛ بلکه شاید بهطور کلی به حذف مسئله فلسطین از دستور کار جهانی بینجامد.
عملیات «طوفان الأقصى» همچنان بحثبرانگیز باقی مانده و همچنان احساسات، مواضع سیاسی متعارض و درگیریهای فکری ریشهدار بر آن سایه افکندهاند. این مسئله بهویژه در میان نخبگان سیاسی، فکری و فرهنگی جهان عرب و اسلام، به نقطهی تقابل ابدی تبدیل شده است.
با فرارسیدن دومین سالگرد این عملیات، و در شرایطی که جنگِ نسلکُشانهی رژیم صهیونیستی علیه ملت فلسطین همچنان ادامه دارد، بهنظر میرسد اکنون بیش از هر زمان دیگری، نیازمند بازنگریای دقیق و جدی در این رخداد مهم هستیم؛ با این امید که بتوان به درکی ژرفتر از علل، پیامدها و افقهای پیشِ رو دست یافت.
نگاهی فراتر از پیشداوریهای رایج
بسیاری از جریانهای مخالف اسلام سیاسی در منطقه، بهویژه آنهایی که نمایندهی منافع غرب یا متأثر از گفتمانهای لیبرالی و تجددگرایانه هستند، حماس و جهاد اسلامی را نه بهمثابه جنبشهای مقاومت، بلکه بهعنوان رقبای سیاسی تلقی میکنند که باید حذف یا شکست داده شوند. اما چنین رویکردی، ویژگی منحصربهفرد مسئلهی فلسطین را نادیده میگیرد؛ مسئلهای که مبتنی بر واقعیتی استعماری و اشغالگرایانه است. در این زمینه، جریان اسلام سیاسی – بهویژه حماس و جهاد اسلامی – نقش مهم و گریزناپذیری در مقاومت علیه اشغال دارند.
در نتیجه، همهی جریانهای سیاسی و فکری در جهان عرب و اسلام، صرفنظر از اختلافات ایدئولوژیک یا موضعگیریهای سیاسیشان، موظفاند این دو جنبش را بهمثابه بخش اصیل و جدانشدنی از پیکرهی جنبش آزادیبخش فلسطین به رسمیت بشناسند.
مطابق با حقوق بینالملل، هر ملت تحت اشغال، این حق را دارد که از طریق مقاومت مسلحانه، علیه اشغالگر مبارزه کند. این اصل بهروشنی شامل همه گروهها و جریانهایی میشود که در برابر اشغالگری مقاومت میکنند – بدون در نظر گرفتن مرجع فکری یا سیاسی آنان.
بر همین اساس، میتوان با اطمینان بالا گفت: حملهی حماس به پادگانها و شهرکهای صهیونیستی واقع در «غلاف غزه» در ۷ اکتبر ۲۰۲۳، نهتنها اقدامی مشروع بوده، بلکه رویدادی حماسی و قهرمانانه است که تاریخ آن را با افتخار ثبت خواهد کرد. بهویژه با توجه به اینکه یکی از اهداف اصلی این حمله، اسیر گرفتن بیشترین تعداد ممکن از نظامیان و شهرکنشینان برای مبادله با هزاران فلسطینی زندانی در زندانهای اسرائیل – صرفاً بهدلیل مقاومتشان – بوده است.
از مشروعیت مقاومت تا روایتسازی تروریستی
ممکن است نیروهای مهاجم در جریان عملیات «طوفان الأقصى» دست به تخلفاتی یا حتی نقضهایی از برخی قواعد حقوق بینالملل بشردوستانه زده باشند. چنین مواردی باید مورد تحقیق مستقل، شفاف و بیطرفانه قرار گیرد و در صورت اثبات، عاملان آن بهگونهای عادلانه و بر پایهی موازین قانونی، مجازات شوند.
اما آنچه نمیتوان پذیرفت، این است که چنین حملهای – علیه یک نیروی اشغالگر نظامی – با اقداماتی چون حملهی القاعده در ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ همتراز تلقی شود. آنهم توسط حکومتی که شخص بنیامین نتانیاهو در رأس آن قرار دارد و در ترکیب خود چهرههایی چون بزالل اسموتریچ و ایتامار بنگویر را جای داده است؛ افرادی با سوابق افراطگرایانهی نژادپرستانه. چنین مقایسهای، تحریف آشکار واقعیت است و حتی مضحک بهنظر میرسد.
این مقایسه بههیچوجه نمیتواند توجیهگر واکنش اسرائیل باشد؛ واکنشی که بهشکل انتقامی و در قالب یک جنگ تمامعیار نسلکُشی علیه ملت فلسطین پی گرفته شده و از آغاز تاکنون – بیش از دو سال – ادامه دارد.
حال اگر حتی فرض کنیم که اقدام حماس، مطابق برخی تعاریف حقوقی یا سیاسی، یک «اقدام تروریستی» بهشمار آید، واکنش به آن هرگز نباید به این شکل وحشیانه و بیقید و بند صورت میگرفت. چرا که یکی از اصول بنیادین در نظام حقوق بینالملل معاصر، اصل «تناسب میان عمل و واکنش» است. اما اکنون باید پرسید: کدام تناسب؟
کدام تناسب میتوان میان یک عملیات نظامی محدود – با هدف مشخص اسیرگیری از نظامیان – با کشتار نزدیک به ۷۰ هزار غیرنظامی (که حدود ۴۰٪ از آنان را زنان و کودکان تشکیل میدهند) برقرار کرد؟ افزون بر این، شمار مجروحان، ناپدیدشدگان و دفنشدگان زیر آوار نیز به حدود ۲۰۰ هزار نفر میرسد؛ یعنی چیزی حدود ۱۰ درصد از کل جمعیت نوار غزه. ارقامی که پذیرش یا تحمل آنها برای هر وجدان انسانی، بسیار دشوار است.
بحرانآفرینی هدفمند: نتانیاهو و راهبرد بهرهبرداری از فاجعه
بررسی دقیق نحوهی مدیریت بحران از سوی نتانیاهو، چه پیش از عملیات «طوفان الأقصى» و چه پس از آن، نشان میدهد که او تلاش کرده است این بحران را – که قصور و بیتوجهیاش در قبال تهدیدها به تشدید آن انجامیده – به فرصتی برای تسویهحساب با کل محور مقاومت تبدیل کند؛ نه صرفاً با حماس.
نتانیاهو محور مقاومت را مانعی ساختاری در مسیر اجرای پروژهی «اسرائیل بزرگ» میداند و بنابراین تلاش کرده از این جنگ، بهمثابه سکوی پرشی برای تحقق اهداف استراتژیک بلندمدت استفاده کند.
تا لحظهی نگارش این مقاله، جنبش حماس و دیگر گروههای مقاومت در غزه همچنان پابرجا هستند، توانایی نظامی خود را حفظ کردهاند، و همچنان میتوانند به ارتش اسرائیل تلفات وارد کنند و تعدادی از گروگانها را در اختیار دارند.
از سوی دیگر، جنبش انصارالله در یمن همچنان قادر است موشکهای بالستیک و پهپادهای خود را به عمق سرزمینهای اشغالی شلیک کند. جمهوری اسلامی ایران نیز، نهتنها عقبنشینی نکرده، بلکه آشکارا با خواستههای ایالات متحده و اسرائیل مخالفت کرده و ایستادگی نشان داده است.
در جبههی لبنان، تلاشهای نتانیاهو برای ایجاد فشار داخلی بهمنظور خلع سلاح حزبالله نیز به نتیجه نرسیده است؛ حزبی که حتی نشانههایی از بازیابی قدرت و انسجام خود را بروز داده است.
نتانیاهو برای رسیدن به «پیروزی مطلق» بارها از دونالد ترامپ درخواست مهلت زمانی کرده بود، و ترامپ نیز مکرراً این درخواست را اجابت کرد. اما طولانی شدن بیش از حد این بازهی زمانی، در حالیکه هیچ نشانهای از پیروزی نهایی در چشمانداز دیده نمیشود، نهایتاً نتانیاهو را وادار کرد تا بهناچار طرح صلح ترامپ را بپذیرد؛ طرحی که هرچند با بلندپروازیهای او سازگار نیست، اما میتواند بهمثابه ابزاری برای بازیابی ابتکار عمل و فراهمسازی زمینهای برای آغاز مجدد جنگ پس از آزادی همهی گروگانها – زنده یا مرده – عمل کند.
دو حقیقت بزرگ که «طوفان الأقصى» آنها را آشکار کرد
تحولات پس از عملیات «طوفان الأقصى» دو واقعیت اساسی و سرنوشتساز را برای افکار عمومی منطقهای و جهانی آشکار ساخت:
حقیقت نخست: پایداری ملت فلسطین
نخستین و شاید مهمترین حقیقت، اصرار ملت فلسطین بر چنگ زدن به سرزمین خود و پایبندی بیقید و شرط به آن، صرفنظر از هر میزان هزینه و فداکاری است.
این حقیقت بهویژه در دو بُعد آشکار شد:
-
عملکرد تحسینبرانگیز گروههای مقاومت مسلح فلسطینی – بهویژه تحت رهبری حماس
-
ایستادگی افسانهای و کمنظیر مردم غیرنظامی فلسطین در برابر جنگ و محاصره
عملکرد نظامی گروههای مقاومت، بهویژه حماس، بهطرز چشمگیری در چند محور خود را نشان داد:
-
طراحی خلاقانهی عملیات فریب استراتژیک که نقش کلیدی در موفقیت عملیات «طوفان الأقصى» ایفا کرد؛
-
پایداری در برابر ماشین جنگی جهنمی اسرائیل بهمدت بیش از دو سال؛
-
وارد آوردن تلفات سنگین جانی و تجهیزاتی به ارتش اسرائیل، که اثبات کرد ارتش این رژیم نیز، در صورت وجود ارادهی مقاومت، شکستپذیر است؛
-
خنثیسازی تمام تلاشهای اسرائیل برای آزادسازی گروگانها از طریق عملیات نظامی مستقیم.
در سوی دیگر، پایداری افسانهای مردم غیرنظامی غزه، در یکی از ظالمانهترین جنگهای نسلکُشی و محاصرهی غذایی ـ دارویی تاریخ معاصر، چنان چشمگیر بود که وجدان جهانی را تحت تأثیر قرار داد.
این مقاومتِ مدنی در برابر نسلکُشی، جرقهی خیزشهای گستردهی مردمی در سراسر جهان را زد و به تقویت حضور مسئله فلسطین در افکار عمومی جهانی انجامید.
حقیقت دوم: فرو ریختن چهرهی فریبکارانهی پروژه صهیونیستی
دومین حقیقت بنیادین، سقوط کامل نقاب از چهرهی پروژهی صهیونیسم جهانی بود. آنچه امروز بیش از هر زمان دیگری آشکار شده، این است که پروژهی اسرائیل، ذاتاً یک پروژهی استعماری، نژادپرستانه، توسعهطلب و خونریز است.
جنایاتی که در جریان جنگ علیه غزه رقم خورد، از منظر گستره، شدت، و میزان تخریب، در ابعاد یک «هولوکاست» جدید قابل ارزیابی است.
جنایاتی که از منظر فجیع بودن، هیچ کم از نسلکشی نازیها علیه یهودیان در آلمان ندارد.
فرصتسوزی دولتهای عربی
واقعیت تلخ این است که اگر دولتهای عربی و اسلامی، در مدیریت این دور از منازعه، درکی دقیقتر، انسجامی بیشتر و سیاستی واقعبینانهتر در پیش میگرفتند، میتوانستند دستاوردهای بهمراتب مؤثرتری برای مسئلهی فلسطین رقم بزنند.
اشتباه راهبردی این دولتها، نگاه به حماس بهعنوان یک رقیب سیاسی نامطلوب بود، نه بهمثابه بخشی اصیل و حیاتی از جنبش آزادیبخش ملی فلسطین.
برای اثبات این موضوع به محتوای کتاب جدید و جنجالی «جنگ» اثر روزنامهنگار مشهور آمریکایی باب وودوارد (منتشرشده در سال ۲۰۲۴) استناد میکنیم. این کتاب، حاوی افشاگریهایی مهم دربارهی مواضع واقعی برخی کشورهای عربی در قبال حماس است:
افشاگریهای وودوارد دربارهی مواضع کشورهای عربی:
-
قطر
بنابر اطلاعات وودوارد، رهبری قطر، ضمن اعلام مخالفت رسمی با اقدام حماس در ۷ اکتبر، با دولت بایدن همکاری کرد تا بر حماس برای آزادی گروگانها فشار وارد کند. -
اردن
شاه عبدالله دوم به آنتونی بلینکن (وزیر خارجه آمریکا) گفته است:
«حماس باید شکست بخورد. نمیتوانیم این را علنی بگوییم، اما در عمل، ما خواستار شکست حماس هستیم و اسرائیل باید این کار را انجام دهد.» -
امارات متحده عربی
محمد بن زاید، رئیس دولت امارات، بهصراحت گفته است:
«باید حماس نابود شود. ما میتوانیم به اسرائیل فضا بدهیم تا این کار را انجام دهد، اما در مقابل، اسرائیل باید به ما اجازه ورود کمکهای انسانی را بدهد.» -
عربستان سعودی
محمد بن سلمان، ولیعهد عربستان، نیز صراحتاً اعلام کرده که:
«مایلم مشکلاتی که از ۷ اکتبر ایجاد شده، از بین برود.» -
مصر
عباس کامل، رئیس وقت سازمان اطلاعات مصر و از چهرههای نزدیک به عبدالفتاح السیسی، داوطلبانه گفته است:
«حماس ریشهدار است، و نابود کردن آن بسیار دشوار خواهد بود. اسرائیل نباید بهصورت یکباره وارد عمل شود، بلکه باید منتظر بماند تا اعضای حماس خود را نشان دهند، آنگاه سرها را قطع کند.»
پرسش پایانی
شاید این دولتهای عربی بتوانند با دونالد ترامپ همکاری کنند و شرایط را برای اجرای طرح صلح او فراهم آورند؛ طرحی که یکی از اهداف اصلی آن نابودی کامل حماس است.
اما پرسش اصلی اینجاست:
آیا این دولتها خواهند توانست ترامپ را متقاعد کنند که راه را برای تشکیل دولت مستقل فلسطینی نیز هموار کند؟
این پرسشی است که پاسخ روشن به آن، شاید در هفتهها و ماههای آینده مشخص شود.