• ترند خبری :
دوشنبه ۲۱ مهر ۱۴۰۴ | MON 13 Oct 2025
رساینه

دزدی در روز روشن به معنای واقعی/ داستان سرقت از منزل خبرنگار تابناک +تصاویر


در روزی که که نسیم خنک پاییزی، خیابان‌های شهرک مریم در فاز یک اندیشه را نوازش می‌کرد،  و خبرنگار تابناک، با قلبی سبک از شادی عروسی که ساعاتی پیش در آن بود، همراه خانواده به خانه بازمی‌گشت. خانه‌ای در شهرک مریم، که قرار بود پناهگاه امن او و عزیزانش باشد. آن هم درست روزی بود که پیامک‌های اقتدار پلیس، در هفته‌ی نیروی انتظامی، بر صفحه‌ی گوشی‌ها نقش بسته بود و نوید امنیت و آرامش می‌داد. اما آنچه در انتظارش بود، نه آن نوید که کابوسی تلخ بود. به گزارش سرویس اجتماعی تابناک، وقتی در را گشود، انگار زمان از حرکت بازایستاد. خانه، آن کاشانه‌ی گرم که روزگاری با خنده‌های فرزندانش و عطر غذای خانگی پر شده بود، حالا غارت‌شده و خالی، همچون پوسته‌ای بی‌روح پیش چشمانش ایستاده بود. هر آنچه که زندگی را برایش معنا می‌داد، از اثاثیه‌ی ساده تا خاطرات نهفته در آنها، به یغما رفته بود. دزدان، چون سایه‌های شب،  اما در ظهرگاه آمده بودند و رفته، ... هر چه بود، از تار و پود زندگی، به یغما برده، و آنچه به جا مانده، زخمی، شکسته، بی‌جان، چون پیکری که روح از آن گریخته باشد.  وسایل باقی‌مانده، آن‌قدر زخمی و شکسته شده بودند که دیگر به کار نمی‌آمدند.  پسرک کوچکش، که روزگاری با برادرش در دنیای بازی‌های کودکانه غرق شادی بود، حالا با چشمانی پر از اشک به جای خالی دستگاه بازی‌اش خیره شده بود. خانواده، که روزی با آواز و خنده پر می‌شد، حالا با هر صدای ناگهانی از خواب می‌پرید، گویی ترس، مهمان ناخوانده‌ی شب‌هایشان شده بود. این تنها قصه‌ی یک خبرنگار نیست؛ روایت هزاران کاشانه‌ای است که در سایه‌ی ناامنی، از نفس افتاده‌اند. در این شهر، که تورم چون دیوی بر جان مردمان چنگ می‌اندازد، مردمانی که با دست‌های خالی، زیر بار تورم و تنگناهای معیشتی، باید از نو زندگی بسازند. حقوقی که کفاف روزمرگی را نمی‌دهد، چه رسد به بازسازی آنچه دزدان برده‌اند. بازسازی زندگی، رویایی است که در خاکستر فقر گم می‌شود. خبرنگار می‌گفت: امنیت در این حوالی،چون پرنده‌ای زخمی، بال و پر شکسته، و دزدان، آزادتر از باد، در کوچه‌ها  می‌گردند.  به گفته‌ی او، امنیت در آن حوالی رنگ باخته و دزدان، کارشان از همه راحت تر است انگار. در چنین شرایطی این پرسش در ذهنش چرخ می‌زند که چرا ناامنی در برخی محله‌ها به قصه‌ای دنباله‌دار بدل شده؟ چرا باید هر روز خانواده‌ای قربانی این چرخه‌ی تلخ شود؟ او همکار ماست و چه بسا با این نوشته، حرفش و دردش را فریاد کشیده باشد؛ اما چه بسیار افراد و خانواده هایی که صدایشان به هیچ جا نمی رسد، حتی به خود ما رسانه ایها. این نوشته بهانه‌ای است برای تلنگری جدی. برای آنها که قربانی شده و می شوند.  تلنگری به همه‌ی ما، به نیروی انتظامی، که دوشادوش مردم برای حفظ امنیت می‌کوشد اما همچنان شکافهایی در عملکردها وجود دارد، و به جامعه‌ای که باید هوشیارتر باشد.  باید به یاد داشت که دزدی‌ها،  گاه زاییده‌ی ریشه‌های عمیق‌ترند؛ فقر، تنگدستی و دشواری‌هایی که گاه انسان را به سوی تاریکی سوق می‌دهد. اما در سویی دیگر برای خانواده‌ای که زیر بار اقساط و بدهی‌ها کمر خم کرده، بازسازی زندگی، گاه رویایی دست‌نیافتنی است. بیایید این قصه را نه فقط بخوانیم، که آینه‌ای کنیم برای دیدن وظایفمان. دست در دست، امنیتی بسازیم که نه در پیامک‌ها، که در خنده‌ی کودکان، در آرامش شب‌های خانه، چون ستاره‌ای بدرخشد. و برای ریشه‌های درد نیز ، تدبیری کنیم.