ناطق نوری و تناقضهای تاریخی؛ از رقیب سید محمد خاتمی تا پشیمان از انقلاب دوم
به گزارش خبرنگار سیاسی خبرگزاری دانشجو ؛ علی اکبرناطق نوری، رئیس مجلس شورای اسلامی در دوره های چهارم و پنجم و رقیب انتخابات ریاست جموری با سید محمدخاتمی در سال ۷۶، پس از مدتها سکوت رسانهای که البته خود آن را سکوت نمیداند بلکه معتقد است: «فقط کمتر مصاحبه میکنم یا کمتر در سخنرانیهای رسمی شرکت دارم.» اخیرا در مصاحبهای با رسانه اکوایران اظهاراتی در رابطه با موضوع تسخیر لانه جاسوسی داشت که با انتقادهای مهمی روبهرو شد.
وی در این زمینه می گوید : «از نظر من، تصرف سفارت آمریکا بهعنوان «لانه جاسوسی» اشتباه بزرگی بود؛ بهنظر میرسد بسیاری از گرفتاریها از همان نقطه آغاز شد.» در واقع وی بهگونهای بازنمایی میکند که ایران مقصر اصلی در مسئله روابط با آمریکا بوده است. حال اینکه این موضوع خلاف واقعیت است.
اما لازم است این اظهارنظرهای روشنفکرمابانه را در کنار مواضع ضد آمریکایی پرشور او در دهههای ۶۰ و ۷۰ بازخوانی کنیم که خالی از لطف نیست.
جالب است در دهه ۶۰، ناطق نوری در سخنرانیهای خود در مجلس به صراحت اعلام میکرد: "امریکا همیشه در امور داخلی ایران دخالت کرده و دست به کودتا زده است. تسخیر لانه جاسوسی پاسخ انقلابی به این دخالتها بود. " (سخنرانی مجلسشورای اسلامی، ۱۳۶۲)
همچنین در مصاحبهای با روزنامه کیهان در سال ۱۳۶۵ نیز گفته بود:"آمریکا دشمن اصلی انقلاب و استقلال ملت ایران است و هیچگاه به منافع ما احترام نگذاشته است. "
جالبتر اینکه در دهه ۷۰ و در زمان ریاستش بر مجلس شورای اسلامی، همچنان بر ضد آمریکایی بودن خود تاکید داشت و در یکی از سخنرانیهای خود بیان کرد: "ما باید در برابر فشارهای آمریکا ایستادگی کنیم؛ تسخیر سفارت آمریکا به عنوان لانه جاسوسی، اقدام بهجا و ضروری بود". (سخنرانی مجلس شورای اسلامی، ۱۳۷۳)
همچنین در مقالهای در مجله انقلاب اسلامی سال ۱۳۷۵ نوشت: "امریکا به دنبال نفوذ سیاسی در ایران و منطقه است و ما باید با اتحاد و هوشیاری مقابل آن بایستیم".
همه این دست مواضع ضد امریکایی از سوی علی اکبر ناطق نوری درآن دوران بعنوان لیدر جریان راست سنتی دران ایام عادی به نظر میرسد، اما شاید هیچ کنش گر سیاسی تصور نمیکرد در سال ۱۴۰۴ ناطق نوری از مواضع ضدامریکایی و تسخیر سفارت امریکا در تهران را مایه شرمساری و اقدامی اشتباه بیان کند.
چرا انقلاب دوم رقم خورد؟
پس از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ و سرنگونی دولت مصدق، تغییرات مهمی در نگاهها و ادراکات جامعه ایرانی بهوجود آمد. این تغییر نگاهها در ماجرای تسخیر سفارت نیز موثر واقع شد. به تعبیر دیگر، پس از آنکه دولت ایالات متحده پس از مدتها به محمدرضا پهلوی اجازه ورود به آمریکا را داد، عملا این تصور ایجاد شد که آمریکاییها باز هم بنا دارند که کودتایی در ایران رقم بزنند و مداخلاتی را برای سرنگونی انقلاب انجام دهند.
در چنین فضا و زمینهای و همچنین با اقداماتی که آمریکاییها انجام داده بودند، دانشجویان موسوم به «پیرو خط امام» نقشه کشیدند که سفارت آمریکا را تسخیر کنند. پس از این ماجرا و با بررسی اسناد سفارت که بهسختی نیز بازخوانی شد، مشخص شد که اتفاقا آمریکاییها بنا داشتهاند که اقداماتی را نیز در ایران انجام دهند.
ناطق نوری در این رابطه گفته: «مگر در سایر سفارتخانهها در دنیا قسمتی برای امور اطلاعاتی و جاسوسی وجود ندارد؟» این در صورتی است که اگرچه در تمامی سفارتخانهها بنا بر کسب و اخذ اطلاعات و حتی جاسوسی وجود دارد، اما این موضوع به معنای مداخله سیاسی و اقدام برای کودتا نیست!
محمد محبوبی، نویسند کتاب ایستگاه خیابان روزولت، در رابطه با بیان ناطق نوری در کانال تلگرامی خود نوشته: «درست است که یکی از مأموریتهای اصلی هر سفارتخانهای، «گزارش وقایع حوزه مأموریت» است، اما وجه تمایز اسناد نمایندگی سیا «مداخله در حوزه مأموریت» است. اسناد کشفشده در سفارت آمریکا صرفا توصیف حوادث جاری در کشور نبود، بلکه سندهای عملیاتی برای دخالت در امور داخلی کشور مانند تشکیل ائتلافهایی از احزاب و گروهها برای ورود به کارزارهای سیاسی، اعمال نفوذ در دولت موقت برای راهاندازی پایگاههای آمریکا در کپکان و بهشهر، ساماندهی اپوزیسیون مستقر در خارج کشور و موارد مشابه بود. چنین اقداماتی در «سایر سفارتخانهها در دنیا» نهتنها مرسوم نیست، بلکه عملیات خصمانه علیه کشور میزبان تلقی میشود.»
تسخیر سفارت ریشه در آمریکا داشت!
در واقع موضوع تسخیر سفارت نه محصول هیجان صرف بلکه در نتیجه فضای بیاعتمادی به آمریکا و همچنین در سایه اقدامات و طرحهای آمریکاییها در رابطه با انقلاب اسلامی بود که رقم خورد. به همین دلیل بود که علیرغم اینکه در بهمن ۵۷ به سفارت آمریکا حمله شد، امام خمینی (ره) با آن مخالفت کرده و دستور حل مسئله را دادند، اما در ۱۳ آبانماه، امام تسخیر سفارت را «انقلاب دوم» نامیدند.
آیت الله خامنهای، رهبر معظم انقلاب نیز در اینباره فرمودهاند: «یک عدّه ضعیف، امروز نیایند وسوسه کنند و طوری شود که جوان ما، دانشجوی ما، با خودش فکر کند: «این چه کاری بود که لانهی جاسوسی را تسخیر کردیم؟!» نه آقا! یکی از بهترین کارهایی که در انقلاب ما شد، همان کار بود. امام یک جوان نبود که شما بگویید «احساساتی شد و حرفی زد.» امام، آن پیر حکمت و مردِ حکیمِ دنیا دیدهی مجرّب، با دید نافذ خود، آنطور از حرکت دانشجویان در آن روز تجلیل کرد. پس امام، به حقیقتی پی برده بود که این را گفت. ما نیز همان را - نه فقط از روی تبعیت؛ بلکه از روی احساس، از روی بینش و از روی منطق تأیید و تصدیق میکنیم.»
در حقیقت دقیقا همانگونه که سالها قبل جناب ناطق فرموده بودند: «موضعگیری آمریکا در منطقه، ملت را متحد و منسجمتر میکند»، اقداماتی که در آمریکا و سفارت آن رقم میخورد سبب اتحاد ملت ایران و دانشجویان علیه آمریکاییها و نتیجتا تسخیر سفارت شد. تسخیر لانه جاسوسی، نه «اشتباه بزرگ» بلکه واکنشی در برابر نقشههای آمریکا برای ایران بوده است.
تا چه حد تغییر؟
قسمت عجیب ماجرا این است که ناطق نوری که زمانی از جمله انقلابیون مهم و همچنین گزینه اصلی اصولگرایان در انتخابات ۷۶ بود، در دو دهه اخیر دچار تغییرات نظری و شخصیتیای شده است که شاید نتوان آن را همان ناطق دههها گذشته دانست.
پرویز امینی، استاد دانشگاه درباره او که نماینده اصولگرایان در انتخابات ۷۶ بود، بیان کرده: «در انتخابات سال ۸۸، وی ابتدا در کنار خاتمی و با انصراف او، سپس در کنار موسوی قرار گرفت در حالیکه به لحاظ پیشینه سیاسی، نسبت ناطق نوری با این دو، نسبت جن و بسمالله بود! در انتخابات سال ۹۲ نیز وی همراه با هاشمی و خاتمی در کنار روحانی و در برابر جریان سیاسی و اجتماعی پیشین خود، خصوصا بدنه ایدئولوژیک جریان اصولگرایی قرار گرفت. در انتخابات سال ۹۶، خصوصا در غیاب هاشمی به همراه علی لاریجانی دوقلوی سیاسیاش نقش فعالتری ایفا کرد و حتی تلاش کرد از استعفای خود در دو روز مانده به ۲۹ اردیبهشت نیز فضایی برای پیروزی روحانی ایجاد کند.
این چرخشها البته محدود به یک چرخش سیاسی از یک جناح به جناح دیگر نبود بلکه ابعاد وسیعتری داشت و ادعاهای فکری و عقیدتی وی را نیز در بر میگرفت. مثلا وی در سال ۸۸ حتی حاضر نشد کوچکترین دفاعی از جمهوری اسلامی و ارزشهای آن که مظلومانه ماهها علنی مورد تاختوتاز قرار گرفته بود، بکند. درحالیکه جمهوری اسلامی و بدنه اجتماعی هوادارش هزینههای اجتماعی و سیاسی فراوانی برای او و نابلدیهای سیاسیاش و کاراکتر غیرمردمی و اشرافیش خصوصا در انتخابات دوم خرداد ۷۶ داده بود که در تمام سالهای بعد از دوم خرداد نیز ادامه داشت.»
همچنین ناطق در انتخابات ۱۴۰۳ هم از مسعود پزشکیان، نماینده اصلاحطلبان حمایت کرد. به واقع ناطق کنونی آنقدر دچار تغییرات نظری و فکری شده است که اگر زمانی نماینده اردوگاه راستها بود اکنون آنقدر چپ شده که حتی نظراتش هم مشابه اصلاحطلبان شده است.
نهایتا اینکه عاقبتِ برخی چهرهها، یادآور قصهی تلخ طلحه و زبیر است؛ روزی در صف اول یاران پیامبر، اما در بزنگاه تاریخ، در برابر حق ایستادند. ناطق نوری هم از آنهاست که سالها به نام انقلاب و برکتش بهره برد، اما امروز، همان بدیهیات انقلاب را زیر سوال میبرد. این چرخش نه از روی دشمنی، که بیشتر از جنس همان «ضعف»ی است که رهبر انقلاب دربارهاش هشدار دادهاند؛ ضعفی که گاه از دشمن خطرناکتر است، چون با نام رفیق میآید و با چهرهی دلسوز، اما خنثیکنندهی روح انقلاب است.