کارائیب در محاصره جاه طلبی ترامپ
باشگاه خبرنگاران جوان؛ مهدی سیف تبریزی * -جهان هنوز از شوک جنگهای خاورمیانه نفس تازه نکرده که دونالد ترامپ، رئیسجمهور ایالات متحده، با لحنی تند و بیمهابا، شمشیر تهدید را بر فراز ونزوئلا بلند کرده است. او در سخنرانی اخیرش در فلوریدا، با اشاره به قاچاق مواد مخدر، فریاد زد: «کسانی که مواد مخدر به کشور ما میآورند، باید نابود شوند. ما آنها را میکشیم!» او با صراحت اعلام کرد که برای عملیات زمینی علیه «قاچاقچیان مواد مخدر» در خاک ونزوئلا، نیازی به تأیید کنگره نمیبیند و اطلاعرسانی به قانونگذاران را لطفی از سر مهربانی دانست.
این سخنان تند و تهدیدآمیز، که تنها چند روز پس از تکذیب شایعه پرواز بمبافکنهای «بی-۱» نزدیک سواحل ونزوئلا ایراد شد، بخشی از موج فزایندهای از تنشهاست: حملات هوایی به ۹ قایق در کارائیب با بیش از ۳۷ کشته، استقرار ۸ ناو جنگی، زیردریاییهای هستهای و هزاران تفنگدار دریایی در پورتوریکو و گویانا. ترامپ، که روزگاری وعده دوری از مداخلات خارجی میداد، اکنون با سیاستی جنگطلبانه، ونزوئلا را به آوردگاه سلطهجویی آمریکا بدل کرده و این کشور به نمادی از مقاومت در برابر سلطهجویی ترامپ تبدیل شده است.
این تهدیدها، که ظاهراً بر پایه مبارزه با قاچاق مواد مخدر بنا شده، در واقع لایهای نازک بر انگیزههای عمیقتر و خودخواهانهای است که ریشه در استراتژی سلطهجویانه ایالات متحده دارد. پشت پرده این لفاظی خشن، منافع اقتصادی، ژئوپلیتیک و ایدئولوژیک پنهان است که ترامپ و نخبگان واشنگتن برای دستیابی به آنها، حاضرند هر هزینهای – از نقض فاحش قوانین بینالمللی تا کشتار غیرنظامیان و بیثباتی منطقهای – بپردازند. ونزوئلا، با ذخایر نفتی عظیم خود، به میدان نبردی برای کنترل منابع جهانی تبدیل شده، جایی که آمریکا نه به عنوان مدافع دموکراسی، بلکه به عنوان غارتگر منابع عمل میکند. این رویکرد، که فراتر از ونزوئلا، الگویی برای مداخلات در سراسر جهان است، نشان میدهد چگونه ایالات متحده، تحت پوشش «امنیت ملی»، حاکمیت ملتها را زیر پا میگذارد.
چنگاندازی به نفت ونزوئلا
در قلب این تهدیدها، نفت قرار دارد – نه به عنوان یک منبع انرژی، بلکه به عنوان اهرمی برای سلطه اقتصادی. ونزوئلا صاحب بزرگترین ذخایر نفت اثباتشده جهان است: بیش از ۳۰۰ میلیارد بشکه، که حدود ۱۷ درصد از کل ذخایر جهانی را تشکیل میدهد. این حجم عظیم، که عمدتاً در کمربند اورینوکو متمرکز است، نه تنها پتانسیل تولید روزانه بیش از ۵ میلیون بشکه را دارد، بلکه کلیدی برای ثبات بازارهای جهانی است. اما از سال ۲۰۱۷، با آغاز تحریمهای آمریکا، تولید نفت ونزوئلا از ۲.۵ میلیون بشکه در روز به کمتر از ۷۷۰ هزار بشکه سقوط کرده است.
این تحریمها، که شامل بلوکه داراییهای شرکت نفت دولتی این کشور، ممنوعیت صادرات به ایالات متحده و تعرفههای ثانویه ۲۵ درصدی بر خریداران خارجی (مانند چین و هند) میشود، هدفشان نه تنبیه رژیم مادورو، بلکه خفه کردن اقتصاد ونزوئلا برای باز کردن درهایش به روی شرکتهای آمریکایی است. در مارس ۲۰۲۵، ترامپ تعرفههای جدیدی را بر هر کشوری که نفت ونزوئلا بخرد، اعمال کرد، که این اقدام صادرات ونزوئلا را ۱۱.۵ درصد کاهش داد و قیمتهای جهانی نفت را برای مدتی به بالای ۷۰ دلار در بشکه رساند.
اما این نوسانات، تنها نوک کوه یخ است: آمریکا، که در سال ۲۰۲۴ حدود ۴۰ درصد از نفت سنگین مورد نیاز پالایشگاههایش را از ونزوئلا تأمین میکرد، اکنون با لغو مجوزهای شرکتهایی مانند شورون، به دنبال بازپسگیری کنترل مستقیم است. پیشنهاد اخیر مادورو برای تخصیص سهام عمده در معادن نفت و مواد معدنی به ایالات متحده، رد شد – نه به دلیل نگرانیهای حقوق بشری، بلکه، چون ترامپ میخواهد کل کیک را، بدون شریک، ببلعد.
این سیاست، که منجر به تورم ۲۰۰ درصدی و کمبودهای غذایی در ونزوئلا شده، هزاران غیرنظامی را به کام مرگ کشانده، اما برای واشنگتن، هزینهای ناچیز در برابر دسترسی به «طلای سیاه» است. در واقع، نفت ونزوئلا نه تنها سوخت ماشین جنگی آمریکا را تأمین میکند، بلکه ابزاری برای فشار بر رقبا است: با قطع جریان به چین، که ۹۰ درصد نفت خام ونزوئلا را میخرد، ترامپ بازار انرژی پکن را هدف قرار داده و نفوذ اقتصادیاش را در نیمکره غربی مهار میکند.
نبرد ژئوپلیتیک: عقبراندن چین و روسیه از حیاط خلوت آمریکا
این سلطهطلبی نفتی، تنها بخشی از پازل است؛ مقابله با نفوذ روسیه و چین در آمریکای لاتین، انگیزهای ژئوپلیتیک و استراتژیک را آشکار میسازد. ونزوئلا، به عنوان پلی بین کارائیب و آمریکای جنوبی، برای مسکو و پکن، دریچهای به سوی منابع و بازارهای غربی است.
روسیه از سال ۲۰۱۹، بیش از ۵ میلیارد دلار تسلیحات – از سامانههای دفاع هوایی اس-۳۰۰ تا موشکهای ضدکشتی – به ونزوئلا فروخته و قراردادهای دفاعی دوجانبهای امضا کرده که ارتش ۱۲۳ هزار نفری کاراکاس را به یک نیروی بازدارنده تبدیل کرده است. چین، با وامهای ۶۰ میلیارد دلاری از ۲۰۰۷، نه تنها زیرساختهای نفتی ونزوئلا را بازسازی کرده، بلکه ۹۰ درصد صادرات نفت آن را با یوان خریداری میکند، که این امر دلارمحوری تجارت جهانی را به چالش میکشد. در اکتبر ۲۰۲۵، هر دو قدرت در شورای امنیت سازمان ملل، استقرار نظامی آمریکا در کارائیب را محکوم کردند و آن را «تهدید صلح منطقهای» خواندند.
ترامپ، که آمریکای لاتین را «حیاط خلوت» خود میداند، این نفوذ را تحمل نمیکند: حملات اخیر به قایقهای ونزوئلایی، که سازمان ملل آنها را «اعدامهای فراقضایی» توصیف کرده، بهانهای برای نمایش قدرت در برابر ناوگان روسی در ونزوئلا است. این رویکرد، که شامل پروازهای شناسایی بوئینگ پوسایدون از پورتوریکو میشود، نه تنها حاکمیت ونزوئلا را نقض میکند، بلکه ریسک درگیری مستقیم با روسیه را افزایش میدهد – هزینهای که ترامپ، با بیتوجهی به جان سربازانش، حاضر به پرداخت آن است. در نهایت، این نبرد، بخشی از استراتژی گستردهتر واشنگتن برای بازسازی دکترین مونرو است: هرگونه استقلال در نیمکره غربی، تهدیدی برای هژمونی آمریکا تلقی میشود.
نابودی یک الگو: سرکوب انقلاب بولیواری.
اما شاید عریانترین انگیزه، سرنگونی نیکولاس مادورو باشد – نه به دلیل دیکتاتوری ادعایی، بلکه برای نابودی مدلی از حاکمیت مستقل که میتواند الهامبخش ملتهای جنوب جهانی شود. انقلاب بولیواری ونزوئلا، با سیاستهای عدالت اجتماعی، آموزش رایگان و توزیع ثروت نفتی، الگویی از مقاومت ضد نئولیبرالیسم است: کشوری که علیرغم تحریمها، نرخ سواد را به ۹۷ درصد رسانده و برنامههای مسکن برای میلیونها فقیر راهاندازی کرده. مادورو، وارث هوگو چاوز، نماد این «مثال خوب» است – حکومتی که بدون تسلیم به صندوق بینالمللی پول، اقتصادش را بازسازی و با کشورهای آمریکای لاتین متحد و یک دیپلماسی مستقل پیش میبرد.
ترامپ، که از کودتای ناکام ۲۰۰۲ علیه چاوز حمایت میکرد، اکنون با عملیات مخفی سازمان سیا برای «عملیات کشنده» علیه مقامات ونزوئلایی، به دنبال نصب حکومتی دستنشانده است: شاید با «ماریا کورینا ماچادو»، که وعده خصوصیسازی معادن را میدهد. این سرنگونی، فراتر از ونزوئلا، پیامی به کوبا، نیکاراگوئه و بولیوی است: هرگونه چالش ایدئولوژیک علیه امپریالیسم، با بمباران پاسخ داده میشود. هزینه؟ موج مهاجرت ۸ میلیونی، جنگ چریکی با شبهنظامیان وفاداربه دولتهای چپ و بیثباتی در کلمبیا –، اما برای ترامپ، اینها قربانیان جانبی در مسیر «عظمت آمریکا» هستند.
امتیازات منطقهای: گویانا و کانال پاناما
این بیرحمی، در امتیازات ژئوپلیتیک منطقهای هم ریشه دارد: ونزوئلا، با ادعای ارضی بر منطقه اسکیبو در گویانا (منطقهای غنی از ۱۱ میلیارد بشکه نفت در اختیار اکسونموبیل)، کلیدی برای کنترل کانال پاناما و مسیرهای تجاری است. استقرار نیروی دریایی در گویانا، نه برای مواد مخدر، بلکه برای حفاظت از منافع انرژی آمریکا در برابر ادعاهای مادورو است. ترامپ، با تهدید به «تصرف» منابع، حاکمیت را به مسخره میگیرد و قوانین بینالمللی – از منشور سازمان ملل تا کنوانسیون ژنو – را زیر پا میگذارد. حملات بدون مجوز به آبهای بینالمللی، که کارشناسان سازمان ملل آن را «نقض فاحش حقوق بشر» میدانند، نشاندهنده الگویی است: از بمباران ایران تا تحریمهای کوبا، آمریکا هرگز از هزینه انسانی – هزاران کشته، گرسنگی و ویرانی – ابایی ندارد.
ایران و ونزوئلا: قربانیان یک امپریالیسم
اینجاست که مقایسه با ایران، تلخ و آموزنده است. در ایران، برخی صداهای داخلی با تکرار شعار «تقصیر خودمان است» – بهانههایی، چون برنامه هستهای، شعارهای ضداسرائیلی، موشکها یا حمایت از محور مقاومت – خشم آمریکا را توجیه میکنند. اما با نگاهی به ونزوئلا: کشوری بدون سلاح هستهای، بدون موشکهای دوربرد، بدون ایدئولوژی ضدصهیونیستی، بدون تأسیس گروههای مسلح در منطقه، و بدون حتی یک شعار «مرگ بر اسرائیل». ونزوئلا، که تنها جرمش حاکمیت ملی و توزیع عادلانه ثروت است، با تحریمهایی روبروست که اقتصادش را فلج کرده، با تهدیدهایی که آسمانش را تیره کرده، و با حملاتی که کودکانش را قربانی کرده.
اگر آمریکا با چنین کشوری «دشمن» است، پس ریشه مشکل نه در «گناهان» قربانیان، بلکه در طبیعت جنگطلب واشنگتن است: حکومتی که برای نفت، نفوذ و سلطه، ملتها را قربانی میکند.
جهانی در خطر
در پایان، تهدیدهای ترامپ علیه ونزوئلا، زنگ خطری برای جهان است: اگر آمریکای لاتین، با صلحطلبیاش، قربانی شود، خاورمیانه و نقاط مختلف آسیا در مراحل بعدی خواهند بود. مادورو، با بسیج نیروهای مدنی و فراخوان به صلح، پاسخی از جنس مقاومت از خود نشان داده است، اما بدون همبستگی جهانی – از سازمان ملل تا جنبش عدم تعهد – این نبرد، به فاجعهای انسانی تبدیل خواهد شد. ترامپ، با شمشیر نفتیاش، نه تنها ونزوئلا را تهدید میکند، بلکه آینده چندقطبی جهان را به خطر میاندازد. زمان آن است که ملتها، از تهران تا کاراکاس، این امپریالیسم را رسوا کنند – پیش از آنکه شمشیر فرود آید.
*کارشناس بینالملل
این تحریمها، که شامل بلوکه داراییهای شرکت نفت دولتی این کشور، ممنوعیت صادرات به ایالات متحده و تعرفههای ثانویه ۲۵ درصدی بر خریداران خارجی (مانند چین و هند) میشود، هدفشان نه تنبیه رژیم مادورو، بلکه خفه کردن اقتصاد ونزوئلا برای باز کردن درهایش به روی شرکتهای آمریکایی است. در مارس ۲۰۲۵، ترامپ تعرفههای جدیدی را بر هر کشوری که نفت ونزوئلا بخرد، اعمال کرد، که این اقدام صادرات ونزوئلا را ۱۱.۵ درصد کاهش داد و قیمتهای جهانی نفت را برای مدتی به بالای ۷۰ دلار در بشکه رساند.
اما این نوسانات، تنها نوک کوه یخ است: آمریکا، که در سال ۲۰۲۴ حدود ۴۰ درصد از نفت سنگین مورد نیاز پالایشگاههایش را از ونزوئلا تأمین میکرد، اکنون با لغو مجوزهای شرکتهایی مانند شورون، به دنبال بازپسگیری کنترل مستقیم است. پیشنهاد اخیر مادورو برای تخصیص سهام عمده در معادن نفت و مواد معدنی به ایالات متحده، رد شد – نه به دلیل نگرانیهای حقوق بشری، بلکه، چون ترامپ میخواهد کل کیک را، بدون شریک، ببلعد.
این سیاست، که منجر به تورم ۲۰۰ درصدی و کمبودهای غذایی در ونزوئلا شده، هزاران غیرنظامی را به کام مرگ کشانده، اما برای واشنگتن، هزینهای ناچیز در برابر دسترسی به «طلای سیاه» است. در واقع، نفت ونزوئلا نه تنها سوخت ماشین جنگی آمریکا را تأمین میکند، بلکه ابزاری برای فشار بر رقبا است: با قطع جریان به چین، که ۹۰ درصد نفت خام ونزوئلا را میخرد، ترامپ بازار انرژی پکن را هدف قرار داده و نفوذ اقتصادیاش را در نیمکره غربی مهار میکند.
نبرد ژئوپلیتیک: عقبراندن چین و روسیه از حیاط خلوت آمریکا
این سلطهطلبی نفتی، تنها بخشی از پازل است؛ مقابله با نفوذ روسیه و چین در آمریکای لاتین، انگیزهای ژئوپلیتیک و استراتژیک را آشکار میسازد. ونزوئلا، به عنوان پلی بین کارائیب و آمریکای جنوبی، برای مسکو و پکن، دریچهای به سوی منابع و بازارهای غربی است.
روسیه از سال ۲۰۱۹، بیش از ۵ میلیارد دلار تسلیحات – از سامانههای دفاع هوایی اس-۳۰۰ تا موشکهای ضدکشتی – به ونزوئلا فروخته و قراردادهای دفاعی دوجانبهای امضا کرده که ارتش ۱۲۳ هزار نفری کاراکاس را به یک نیروی بازدارنده تبدیل کرده است. چین، با وامهای ۶۰ میلیارد دلاری از ۲۰۰۷، نه تنها زیرساختهای نفتی ونزوئلا را بازسازی کرده، بلکه ۹۰ درصد صادرات نفت آن را با یوان خریداری میکند، که این امر دلارمحوری تجارت جهانی را به چالش میکشد. در اکتبر ۲۰۲۵، هر دو قدرت در شورای امنیت سازمان ملل، استقرار نظامی آمریکا در کارائیب را محکوم کردند و آن را «تهدید صلح منطقهای» خواندند.
ترامپ، که آمریکای لاتین را «حیاط خلوت» خود میداند، این نفوذ را تحمل نمیکند: حملات اخیر به قایقهای ونزوئلایی، که سازمان ملل آنها را «اعدامهای فراقضایی» توصیف کرده، بهانهای برای نمایش قدرت در برابر ناوگان روسی در ونزوئلا است. این رویکرد، که شامل پروازهای شناسایی بوئینگ پوسایدون از پورتوریکو میشود، نه تنها حاکمیت ونزوئلا را نقض میکند، بلکه ریسک درگیری مستقیم با روسیه را افزایش میدهد – هزینهای که ترامپ، با بیتوجهی به جان سربازانش، حاضر به پرداخت آن است. در نهایت، این نبرد، بخشی از استراتژی گستردهتر واشنگتن برای بازسازی دکترین مونرو است: هرگونه استقلال در نیمکره غربی، تهدیدی برای هژمونی آمریکا تلقی میشود.
نابودی یک الگو: سرکوب انقلاب بولیواری.
اما شاید عریانترین انگیزه، سرنگونی نیکولاس مادورو باشد – نه به دلیل دیکتاتوری ادعایی، بلکه برای نابودی مدلی از حاکمیت مستقل که میتواند الهامبخش ملتهای جنوب جهانی شود. انقلاب بولیواری ونزوئلا، با سیاستهای عدالت اجتماعی، آموزش رایگان و توزیع ثروت نفتی، الگویی از مقاومت ضد نئولیبرالیسم است: کشوری که علیرغم تحریمها، نرخ سواد را به ۹۷ درصد رسانده و برنامههای مسکن برای میلیونها فقیر راهاندازی کرده. مادورو، وارث هوگو چاوز، نماد این «مثال خوب» است – حکومتی که بدون تسلیم به صندوق بینالمللی پول، اقتصادش را بازسازی و با کشورهای آمریکای لاتین متحد و یک دیپلماسی مستقل پیش میبرد.
ترامپ، که از کودتای ناکام ۲۰۰۲ علیه چاوز حمایت میکرد، اکنون با عملیات مخفی سازمان سیا برای «عملیات کشنده» علیه مقامات ونزوئلایی، به دنبال نصب حکومتی دستنشانده است: شاید با «ماریا کورینا ماچادو»، که وعده خصوصیسازی معادن را میدهد. این سرنگونی، فراتر از ونزوئلا، پیامی به کوبا، نیکاراگوئه و بولیوی است: هرگونه چالش ایدئولوژیک علیه امپریالیسم، با بمباران پاسخ داده میشود. هزینه؟ موج مهاجرت ۸ میلیونی، جنگ چریکی با شبهنظامیان وفاداربه دولتهای چپ و بیثباتی در کلمبیا –، اما برای ترامپ، اینها قربانیان جانبی در مسیر «عظمت آمریکا» هستند.
امتیازات منطقهای: گویانا و کانال پاناما
این بیرحمی، در امتیازات ژئوپلیتیک منطقهای هم ریشه دارد: ونزوئلا، با ادعای ارضی بر منطقه اسکیبو در گویانا (منطقهای غنی از ۱۱ میلیارد بشکه نفت در اختیار اکسونموبیل)، کلیدی برای کنترل کانال پاناما و مسیرهای تجاری است. استقرار نیروی دریایی در گویانا، نه برای مواد مخدر، بلکه برای حفاظت از منافع انرژی آمریکا در برابر ادعاهای مادورو است. ترامپ، با تهدید به «تصرف» منابع، حاکمیت را به مسخره میگیرد و قوانین بینالمللی – از منشور سازمان ملل تا کنوانسیون ژنو – را زیر پا میگذارد. حملات بدون مجوز به آبهای بینالمللی، که کارشناسان سازمان ملل آن را «نقض فاحش حقوق بشر» میدانند، نشاندهنده الگویی است: از بمباران ایران تا تحریمهای کوبا، آمریکا هرگز از هزینه انسانی – هزاران کشته، گرسنگی و ویرانی – ابایی ندارد.
ایران و ونزوئلا: قربانیان یک امپریالیسم
اینجاست که مقایسه با ایران، تلخ و آموزنده است. در ایران، برخی صداهای داخلی با تکرار شعار «تقصیر خودمان است» – بهانههایی، چون برنامه هستهای، شعارهای ضداسرائیلی، موشکها یا حمایت از محور مقاومت – خشم آمریکا را توجیه میکنند. اما با نگاهی به ونزوئلا: کشوری بدون سلاح هستهای، بدون موشکهای دوربرد، بدون ایدئولوژی ضدصهیونیستی، بدون تأسیس گروههای مسلح در منطقه، و بدون حتی یک شعار «مرگ بر اسرائیل». ونزوئلا، که تنها جرمش حاکمیت ملی و توزیع عادلانه ثروت است، با تحریمهایی روبروست که اقتصادش را فلج کرده، با تهدیدهایی که آسمانش را تیره کرده، و با حملاتی که کودکانش را قربانی کرده.
اگر آمریکا با چنین کشوری «دشمن» است، پس ریشه مشکل نه در «گناهان» قربانیان، بلکه در طبیعت جنگطلب واشنگتن است: حکومتی که برای نفت، نفوذ و سلطه، ملتها را قربانی میکند.
جهانی در خطر
در پایان، تهدیدهای ترامپ علیه ونزوئلا، زنگ خطری برای جهان است: اگر آمریکای لاتین، با صلحطلبیاش، قربانی شود، خاورمیانه و نقاط مختلف آسیا در مراحل بعدی خواهند بود. مادورو، با بسیج نیروهای مدنی و فراخوان به صلح، پاسخی از جنس مقاومت از خود نشان داده است، اما بدون همبستگی جهانی – از سازمان ملل تا جنبش عدم تعهد – این نبرد، به فاجعهای انسانی تبدیل خواهد شد. ترامپ، با شمشیر نفتیاش، نه تنها ونزوئلا را تهدید میکند، بلکه آینده چندقطبی جهان را به خطر میاندازد. زمان آن است که ملتها، از تهران تا کاراکاس، این امپریالیسم را رسوا کنند – پیش از آنکه شمشیر فرود آید.
*کارشناس بینالملل









