ضرورت شناخت شیخیه و تأثیر آن بر تاریخ ایران / چگونه تاویل گرایی هیزم باورهای آخرالزمانی قرن 19 را فراهم کرد؟
نزاع فقیهان اصولی و اخباری درست اندکی قبل از او و تداوم آن با محوریت میرزا محمد اخباری و قتل او در عتبات و تلاش شاهان قاجار (و حتی عثمانی در عتبات) برای بهرهگیری از نزاعهای فقیهان اصولی با اخباریان و صوفیان و شیخیه و به منظور مهار قدرت روزافزون فقیهان اصولی زمینه اختلافات و نزاعهایی را در میان صفوف مختلف آخوندهای شهرستانها و علمای عتبات و شهرهای بزرگ مانند اصفهان درست کرده بود که از درون آن ظهور باورهایی از نوع آنچه سید علی محمد باب مدعی آن بود چندان پیچیده نبود.
گروه اندیشه: دکتر حسن انصاری ، پژوهشگر، مدرس و استاد میهمان مدرسه مطالعات تاریخی موسسه مطالعات پیشرفته پرینستون در مطلبی که صفحه اندیشه روزنامه اعتماد آن را منتشر کرده، به تحلیل تاریخی و تبارشناختی از جریان فکری شیخیه می پردازد و استدلال میکند که این جریان، نه یک پدیده بیگانه، بلکه بخشی جداییناپذیر از سیر فکری اسلام شیعی در ایران است که ریشه در گرایشهای اخباریگری، باطنیگری، مکاشفهگرایی، و آموزههای آخرالزمانی داشته است. انصاری معتقد است که برای درک قرن نوزدهم ایران، شناخت شیخیه ضروری است. شیخیه و متفکران آن (مانند شیخ احمد احسائی) ادامه منطقی جریانی هستند که از یک سو، تفکر عقلی و فلسفهورزی (ابنسینا و معتزله) را کنار گذاشته و به شهود، اخبار آحاد (اخباریگری) و تأویلهای باطنی (متأثر از ابنعربی، حروفیه و نقطویه) روی آوردند. این ترکیب، بهویژه در ترکیب با مبانی ولایت شیعی و علوم غریبه (اعداد و جفر)، بستری فکری را فراهم کرد که در نهایت به ظهور جنبشهایی چون بابیه منجر شد. بنابراین، شیخیه و تحولات پس از آن را باید در چارچوب فرهنگ دینی آمیخته با تأویلگرایی و باورهای آخرالزمانی در حاشیه فقه رسمی شیعه فهمید که از مدتها پیش رشد کرده بود. این مطلب در زیر از نظرتان می گذرد:
****
من معتقدم شیخیه را باید شناخت. خوب هم باید شناخت. بر اساس منابع دست اول آن و نه ردیهها و اتهام نامههایی که علیه آن ها نوشته یا پرداخته شده است. آثار شیخ احمد احسایی و سید کاظم رشتی و حاجی محمد کریمخان پارهای جدا و بیگانه از سرشت و سرنوشت فکر ایرانی در اسلام نیست. پارهای بیگانه نسبت به تشیع نیست. این نوشتهها آینه بخشی از فرهنگ ما است. فرهنگ اخباریگری و تمایل به حجیت ظنون و اخبار آحاد و نقل خوابها و ترجیح مکاشفه و شهود بر فلسفهورزی و نظرگرایی است. نامش تغییر میکند اما جوهره همان است.
ابنسینا به تفکر اسلامی خیلی خدمت کرد. تفکر بحثی و نظری را در الهیات اسلامی تعمیق بخشید. قبل از او معتزله چنین کردند. متکلمان شیعه هم همواره با وجود اعتقاد به مرجعیت امامان اما در مباحث نظری و فکری محض در الهیات باب بحثهای نظری را مفتوح میگذاشتند. ابنعربی این وضعیت را تغییر داد. محیالدین و به ویژه مفسران او پرسشهای نظری مهمی درباره الهیات سلبی و مراتب تشخص و صورتبندی آن به کلی دیگر (ذات بیصورت) ارایه میدادند اما تفکر آنها راه را برای تأویلهای باردی در قرآن و حدیث باز میکرد.
علم حروف و اعداد و جفر هم به کمک آنها آمد و از طریقه او در تفکر گرچه مکاتب فلسفی و مباحث نظری مهمی بیرون آمد که بعدها متفکران مکتب شیراز و اصفهان و طهران و شارحان مغربی و شامی ابنعربی بهره بردند و آفاق تازهای برای فکر فلسفی باز شد (و از جمله در بحث وجود و اعیان ثابته و انواع اعتبارات ماهیت) اما ابنعربی به فرهنگ ما حروفیگری و نقطویگری و خیلی تفکرات باطنی دیگر را هم هدیه داد که نه تنها تفکر عقلی اسلامی و بل اندیشه صوفیانه و باطنی را هم به ابتذال کشاند و راه را بر هر بافتنی باز کرد.
برخی شارحان ملاصدرا در مکتب اصفهان و بعد در طهران که تحت تأثیر مبانی ابنعربی بودند قرائتی محیالدینی از فلسفه آخوند عرضه کردند و با ترکیب آن بحثها با مبانی ولایت در اندیشه شیعی و به کارگیری شیوههای تأویلی تحت عنوان حل مشکلات و معضلات اخبار معجونی تازه را بر پایه آمیختن تفاسیر باطنی از امامت و ولایت شیعی که از قدیم در تشیع حضوری قوی داشت با مبانی ابنعربی و ملاصدرا ارایه دادند. شیخ احسایی البته قبل از این دوران، افکارش را مطرح کرد. او بیشتر تحت تأثیر نوشتههای ملا محسن فیض در این زمینه و به ویژه افکار و شیوه ابن ابی جمهور بود. به همین دلیل سهم شیخ احمد احسایی در جریان تأویلگرایی مهم است و بعد از او همزمان با رشد مکتب اصفهان مکتب شیخی در آثار سید کاظم رشتی همین جریان را دنبال میکند.
قرن نوزدهم ایران را نمیتوان بدون درک درستی از شیخیه و آثار آن بر نوع دیانت و فرهنگ ایرانیان فهمید و ارزیابی کرد. تحولاتی که به ظهور بابیه پیوست هم درست در چارچوب همین فرهنگ دینی آمیخته با تأویلگرایی از یک سو و رشد باورهای آخرالزمانی باطنیگرا که هیزم آن را قبلترها حروفیان و نقطویان و صوفیان شیعی و از جمله ذهبیه شیعی و با الهامگیری از مکتب محیالدین و مآثر رجب برسی (در ادبیات شیعی) آماده و پروار کرده بودند باید فهمید و تفسیر کرد. از قدیمتر این باورهای آخرالزمانی با انواعی از اندیشههای باطنی و عرفانی از یک سو و از دیگر سو با انواعی از مضامین متعلق به علوم غریبه و حروف و اعداد آمیخته شده بود و در حاشیه فرهنگ فقهی شیعی رو به رشد بود.
درست اواخر عصر صفوی با وجود مخالفت فقها و شیخالاسلامان صفویه با تصوف و مظاهر آن ورود طرق و فرهنگ صوفیانه از شبه قاره به ایران و شکلگیری طرق صوفیانه شیعی و از جمله ذهبیه قدرتی را برای اقطاب آنان درست کرده بود. شیخ احمد احسایی در چنین فضایی ظهور کرد و اندیشهاش بالید و با وجود آن که خود مستقیما آن دعاوی را تأیید نمیکرد اما تفکرش در بستر آن مکاتب و افکار در سده نوزدهم خوانده شد و مورد استقبال و بازخوانی قرار گرفت.
نزاع فقیهان اصولی و اخباری درست اندکی قبل از او و تداوم آن با محوریت میرزا محمد اخباری و قتل او در عتبات و تلاش شاهان قاجار (و حتی عثمانی در عتبات) برای بهرهگیری از نزاعهای فقیهان اصولی با اخباریان و صوفیان و شیخیه و به منظور مهار قدرت روزافزون فقیهان اصولی زمینه اختلافات و نزاعهایی را در میان صفوف مختلف آخوندهای شهرستانها و علمای عتبات و شهرهای بزرگ مانند اصفهان درست کرده بود که از درون آن ظهور باورهایی از نوع آنچه سید علی محمد باب مدعی آن بود چندان پیچیده نبود.
ادبیات او ادبیاتی متأثر از فرهنگ تأویل گرایی باطنی با مفردات و مرکبات تعالیم شیخ احمد و سید کاظم و افزودن پارههایی از فرهنگ باطنی و غالیانه و حروفی و اعدادی فرقههای قدیمتر آخرالزمانی حروفیه و نقطویه و مشعشعیان و غلات متقدم بود.
۲۱۶۲۱۶
کد خبر 2135341











