ریشهری که احضارم کرد ترسیدم!/روایت اعتصاب برخیخلبانهای تبریز در روزهای اول انقلاب
یکی را گرفته بودند که میگفتند ضدانقلاب است. به امام فحش داده و ما هم او را گرفتهایم. بنده خدا راننده تانکر آب پایگاه بود. نتوانستم تحمل کنم. گفتم «حاجآقا اینحرفها چیست میزنید؟ وقتی رفتیم قم زیارت امام، اولینکسی که شعار داد و سینه زد اینآقا بود.» ری شهری نگاهم کرد و گفت تو کی هستی؟ گفتم اسکندریام که دنبالش هستی. گفت «بهبه! چشممان به جمال شما روشن! چند وقت است پیغام میفرستادم. چرا نمیآمدی؟ میترسیدی؟»











