ساختار جدید مرکز تربیت معلم، طرحی برای تضعیف یا تقویت؟

به گزارش گروه دانشگاه خبرگزاری دانشجو؛ حدیث روزبهانی، پیش از ارائه استدلالها و بررسی ابعاد مختلف ماده ۷ مصوبه کیفیت بخشی به دانشگاه فرهنگیان که بر تغییر و بازآرایی ساختار مراکز تربیت معلم و تبدیل آنها به ۳۱ دانشگاه ملّی در استانها دلالت دارد؛ لازم است روی برخی نکات که متاسفانه مورد غفلت و ساده انگاری لایه سیاست گذار قرار گرفته دست گذاشت و قدری بیشتر و پررنگتر این ظرافتها را متذکر شد.
طراحان این ایده، بدون توجه به آثار ضمنی برخی تصمیمات در حوزه ساختار، بنا دارند تا خلاءهای حوزه مدیریتی، راهبری و ساختاری این دانشگاه را مشخصاً با الگوگیری و تقلید از سایر دانشگاههای وزارت علوم من جمله دانشگاه آزاد اسلامی پوشش دهند. پرسش اساسی اینجاست که مگر نه این ساختار باید تجسم هدفی باشد که به سبب آن مرکز تربیت معلم تاسیس شد؟ اگر آری، چرا باید عاریتی از سایر دانشگاهها باشد؟ این تغییر در ساختار، مقوّم کدام نگاه است؟ تا چه میزان در تحقق ماموریت تربیت معلّم انقلاب اسلامی، اثر گذار است؟
طراحان معتقدند که هم وزن شدن مراکز تربیت معلم با سایر دانشگاههای وزارت علوم، در اعتبار بخشی و ارتقاء سطح کیفی آن موثر است. این درحالیست که از سال ۱۳۹۰، دانشگاه فرهنگیان مشخصاً تاسیس شد تا ماموریتی منحصربهفرد را در راستای تربیت معلمان آینده ساز کشور دنبال کند. توجه به این مهم کافیست تا افراد را متقاعد سازد که از قیاس و هم ردیف قرار دادن مرکز تربیت معلم در عرض دیگر دانشگاهها اجتناب ورزیده و هرگونه تغییراتی را در حوزه ساختار متناسب با نیاز و اقتضائات تربیت معلم اعمال کنند.
این طرح، مستند به ادله زیر، نیاز به بازنگری و رفت و برگشتهای کارشناسی جدی تری دارد.
۱. نادیده گرفته شدن فعل تربیت، اقتضای دانشگاهی شدن:
مطابق این تعریف، دانشکدههای علوم تربیتی، علوم پایه، تربیت بدنی، علوم انسانی و. از یکدیگر تفکیک خواهند شد و تربیت تخصصی و دانش افزایی صرف به جای تربیت تمام ساحتی معلم موضوعیت پیدا خواهد کرد. حاکمیت نگاه تخصصی در فرایند آموزش دانشجومعلمان، سبب تضییع و تضعیف هویت یکپارچه دانشجومعلمان میشود. در این صورت چه تفاوتی میان تحصیل در رشتههای تخصصی در سایر دانشگاههای وزارت علوم، با مرکز تربیت معلم وجود دارد؟
بعلاوه آنکه، مواردی از قبیل تعدد پستهای اداری و مدیریتی (افزایش ۵۰۰۰ پست اداری)، ادغام معاونت فرهنگی و دانشجویی، تاکید بر موضوع پژوهش و تربیت معلم پژوهنده به جای پررنگ شدن بعد هویتی دانشجومعلمان، بی توجهی به قید تربیت معلمان چندمهارتی مورد تاکید در سند تحول بنیادین و حرکت به سمت تربیت معلمان تخصصی، عدم برقراری نسبت واضح با نیاز و تغییرات امروز آموزش و پرورش در حوزههای مختلف و ...، همگی مؤید آن است که ساختار جدید عملاً به خدمت تربیت معلم در نخواهد آمد و گذار از بحرانهای ساختاری دانشگاه، تنها در دانشگاه محوری و نه ماموریت محوری دیده شده است.
۲. شأن حاکمیتی دانشگاه تربیت معلم، خط قرمز انقلاب اسلامی:
از خطراتی که ارکان سنگر تربیت معلم را تهدید میکند، دور شدن از شأن حاکمیتی است. از جمله دلایل دانشگاه ملی شدن را، تفویض اختیار به استانها در حوزههای مختلف عنوان میکنند که متاسفانه این ایده نیز اقتباس شده از الگوهایی است که در سایر دانشگاهها بعضاً در حال اجراست. بدین صورت که اختیار به استانها تفویض میشود و سازمان مرکزی تنها یک شأن نظارتی میگیرد. این در حالیست که اگر دانشگاههای استانی، در حوزههایی نظیر مالی، انتصابات، محتوا و این قبیل موضوعات، اختیار پیدا کنند، اولاً دچار شکاف و فاصله جدی میان کیفیت دانشگاهها در استانهای مختلف خواهیم شد کمانکه دست اندر کاران این ایده، با دسته بندی استانها در چهار گروه و طبقه، خود برای توزیع ناعادلانه بسیاری از موارد در استانها پیش قدم شدهاند. ثانیاً پس از تفویض اختیار، امکان نظارت، راهبری و سیاستگذاری کلان از سازمان مرکزی سلب؛ و به تنوع ۳۱ استان، مدلها و رویکردهای مختلفی اخذ خواهد شد که با دور شدن از هویت یکپارچه معلمان، نهایتاً به تعاریف گوناگون و سلیقهای از معلّم خواهد انجامید. حاکمیتی بودن و تمرکز در بسیاری از امورات در تربیت معلم، الزامی است و باید برای حفظ و تقویت آن تاکید ورزید و نه آنکه خواه یا ناخواه به تضعیف آن در چنین طرحهایی دامن زد.
۳. ساختار جدید، برآمده از درک صحیحی از میدان، اقتضائات و کمبودهای آن نیست:
ضعف در حوزههای زیر ساختی من جمله فضای فیزیکی، راهی جر شیفت بندی خواهر و برادر در واحدهای آموزشی باقی نمیگذارد که این اتفاق، به طور جد تربیت شبانه روزی و فعالیتهای فرهنگی مورد نیاز در بستر تربیت معلم را ناممکن خواهد ساخت. کمبود هیئات علمی، عدم تناسب تعداد دانشجومعلمان با گروههای آموزشی و ... نیز از جمله مواردی هستند که لایه سیاستگذار، کمترین توجهی به آنها ندارد.
نظر به آنکه طرح مذکور مدت ها در خفا مورد بحث و بررسی عده ای محدود از سیاست گذاران قرار داشته؛ خلاء جدی کار کارشناسی و مطالعات پشتیبان در آن احساس میشود. به طوریکه مجموعه ای از نقدهای بنیادی به آن وارد است که پیش تر مختصراً عنوان شد.
یکی از پیشنهاداتی که در حال حاضر قابل طرح است، تعیین چهارچوب و تعاریفی اختصاصی در طرح ۳۱ دانشگاه ملی شدن است. به گونه ای که حافظ مناسبات و اقتضائات تربیت معلم باشد؛ من جمله تغییر پست ها مبتنی با رویکرد تربیتی، ارائه ضوابط و شاخصه های جدید در جذب اساتید هیئت علمی و اجتناب از هرگونه اقدام و سیاست گذاری به طوریکه سبب انحراف از رویکرد اصلی تربیت معلم و حرکت به سمت تقلید از سایر دانشگاه های وزارت علوم شود.
متاسفانه آنچه که مکرراً از سوی طراحان عنوان میشود، تغییر ساختار برای مدتی محدود و بصورت آزمایشی است. این گزاره در حالی مطرح میشود که واضحاً پس از اعمال تغییرات ساختاری و اطلاع از آسیب ها و تبعات آن، امکان بازگشت به عقب وجود نداشته و برگرداندن وضعیت به سابق ممکن نیست.
با عنایت به موارد فوق، جریان دانشجویی دانشگاه فرهنگیان به طور جد پای کار توقف این فرایند و بازنگری در بسیاری از مفاد آن خواهد بود تا آن زمان که متضمن حفظ و ارتقاء سیاست های مرکز تربیت معلم بعنوان مرکز ثقل نظام تعلیم و تربیت باشد.
حدیث روزبهانی، جانشین خواهر مرکز بسیج دانشجویی دانشگاه فرهنگیان
*انتشار یادداشتها به معنای تأیید تمامی محتوای آن توسط «خبرگزاری دانشجو» نیست و صرفاً منعکس کننده نظرات گروهها و فعالین دانشجویی است.











