قتل دختر جوان توسط خواستگار عاشق
مهرشاد با دست و پای زنجیر شده وارد دادگاه میشود. وقتی چشم پدر راضیه به او میافتد، زیر گریه میزند و میگوید: «چطور دلت آمد چنین کاری با زندگی ما کنی؟ مادر راضیه توانایی حرکت کردن نداشت و دو ماه پیش دق کرد و مرد! حالا دیگر چه کسی را دخترم صدا بزنم؟»











