عاشقانههای یک مادر برای جوانِ شهیدش
ساده نیست؛ لطفا ساده نخوانید! مادر است، با هزاران ذوق و شوقِ مگو و مپرس دست در دست خدا، طفلی را به نوجوانی و سپس جوانی رسانده است. پیراهن فارغالتحصیلی و سپس رخت دامادی به تنش دوخته است. دشمنی ناجوانمرد با هزار هزار نقشه پلید و رسمی خونآشام که عادت دیرینهاش است، آوار سرزمین عزیزمان میشود. صدها بیگناه، مظلومانه به شهادت میرسند و یک ایران عزادار میشود. در این میان؛ در میانه این غم گسترده، کیست که نداند داغ مادر داغی دگر است. ساده نیست و لطفا ساده نبینید. به انگیزه روز بزرگداشت مادران شهدا به خانه شهید «احسان ذاکری» رفتهایم و پای سخنان مادر داغدارش نشستهایم. داغی که به غایت داغ بود و هیچ نشانهای از گذر 5 ماه و چند روز در آن نبود. با چشمانش و در انتهای دیدار با صدایی لرزان گفت: «از خدا برایم صبر بخواهید...»











