بابا افتخار ما شد
من هیچوقت در خودم چنین لیاقتی نمیدیدم، همسر شهید باشم. همیشه وقتی همسرم به مأموریت میرفت، کمی نگران میشدم. اما او با لبخند میگفت: «نگران نباش، آخرش من شهید میشوم. از این بالاتر چیزی نیست. این شهادت باعث افتخار من و شما میشود.» خیلی وقتها این حرف را تکرار میکرد، اما من هیچوقت فکر نمیکردم روزی واقعاً این اتفاق بیفتد











