بالاخره نوبت من میشود؟!
با خودش گفت: نظامی نیستم، ایرانی که هستم! رانندگی که بلدم. بالاخره ماشینی پیدا میشود که لازم باشد من چرخ آن را بچر خانم. ولی هربار که به برادران سپاهی زنگ میزد و میگفت: من هم به عنوان راننده کامیون میخواهم در این جنگ نقشی داشته باشم، جواب سر بالا میگرفت











