آزمون بلوغ ملی در تقاطع غرب و شرق
ایران در لحظهای ایستاده که نه با قطعیت میتوان آن را نقطه چرخش نامید، نه با بیتفاوتی میتوان از کنار آن گذشت. این لحظه، آزمونی است برای سنجش بلوغ ملی در جهانی که قدرتها در حال بازتعریف اتحادها و مرزهای نفوذ هستند. ایران با مجموعهای از فرصتها، تردیدها و تناقضها روبهروست.
ایران در لحظهای ایستاده که نه با قطعیت میتوان آن را نقطه چرخش نامید، نه با بیتفاوتی میتوان از کنار آن گذشت. این لحظه، آزمونی است برای سنجش بلوغ ملی در جهانی که قدرتها در حال بازتعریف اتحادها و مرزهای نفوذ هستند. ایران با مجموعهای از فرصتها، تردیدها و تناقضها روبهروست. نه شرق آنقدر شفاف است که بتوان با اطمینان به آن تکیه کرد، نه غرب آنقدر قابل اعتماد که بتوان به آن بازگشت. آنچه باقی مانده، یک تقاطع است؛ نه به معنای سردرگمی، بلکه به معنای امکان انتخاب. انتخابی که نیازمند شناخت، اراده و بازتعریف منافع ملی است؛ نه صرفا واکنش به فشارها یا تکرار الگوهای گذشته.
سیاست خارجی ایران در دهههای اخیر، بیشتر واکنشی بوده تا راهبردی. از دوران پس از انقلاب تا تجربه برجام، تصمیمگیریها اغلب تحت تأثیر بحرانهای بیرونی یا ملاحظات داخلی شکل گرفتهاند، نه بر اساس یک نقشه جامع برای جایگاه ایران در نظم جهانی. نگاه به غرب با امید به تعامل و توسعه، بارها با شکست مواجه شده؛ نه فقط بهخاطر بدعهدی طرفهای مقابل، بلکه بهخاطر ناتوانی در تبدیل توافقها به ساختارهای پایدار. در مقابل، نزدیکی به چین و روسیه، اگرچه در ظاهر نشانه چرخش راهبردی است، اما در عمل فاقد عمق نهادی و ضمانت اجرائی بوده است. توافق ۲۵ساله با چین هنوز به یک برنامه عملیاتی تبدیل نشده است. روابط با روسیه نیز، با وجود همکاریهای امنیتی، در حوزههای اقتصادی و فناورانه دچار رکود است. این یعنی ایران، نه بهطور واقعی به شرق نزدیک شده، نه توانسته از غرب فاصله بگیرد، بلکه در وضعیتی ایستاده که بیشتر شبیه تعلیق است تا انتخاب.